های کیوتی ببخشید مزاحمت شدم، اومدم یه فیکی معرفی کنم شاید خوشت اومد و سر زدی هوم؟ و اینکه میشه پیج نویسنده رو هم فالو کنی پلیز
تهیونگ معشوق و عزیزترین کسشو از دست داده و توی غم و دردش غرق شده، یه روز فکر خودکشی به سرش میزنه و عملیش میکنه ولی میره تو کما، چی میشه اگه تهیونگ توی خاطرات قدیمش غرق بشه و بهوش نیاد؟
https://www.wattpad.com/story/334817004
نویسنده ها تو رو خدا اینقدر تند تند کاور فیکاتونو عوض نکنین بابا بخدا من اسم داستانا یادم نمیمونه با کاور فیکشنارو میشناسم..... الان بین ۲۵۱ بوک توی لایبرریم و ۶۸ تا آپدیتی ک دارم چجوری داستانهایی ک منتظرش بودم پیدا کنم.....
بگید که تنها نیستم... کلی داستان اد کردم تو لایبرری که بعدا بخونم و هر وقت دوستام فیک میفرستن باز میکنم میبینم توی لایبرری در صف بی انتهای در حال انتظار برای خونده شدنه.... البته اینم بگم خیلی بوک نصفه که تو حسرت کامل شدنش توی لایبرریمه..... داستانی که خودم مینویسم هیچ وقت قرار نیست اینجوری بره تو آرشیو حسرت بیخیدااااااااا
**صورتش رو جلو آورد و دستش رو آروم پشت کمرم برد...
با تپش قلب بالا نگاهش کردم که به سرعت اسلحه ام رو از کمرم کشید بیرون و با یه حرکت دستم رو پیچوند و به کابینت چسبوندم...
ضامن اسلحه رو خلاص کرد و روی شقیقه ام گذاشت و گفت: «فکر کردی اینقدر خرم؟ نمیفهمم واسه چی اومدی اینجا ...»
با استرس نفس نفس زدم و چشمام رو بهم فشار دادم که لبش رو به گوشم چسبوند و ادامه داد: «... لیلی کوچولو؟»**
سلام عزیزم (◍•ᴗ•◍)
اگه به ژانر عاشقانه - پلیسی خوشت میاد و دنبال یه رمان با موضوع جدید و آپ منظم میگردی، به بوک جدیدم سر بزن ♡♡
https://www.wattpad.com/story/275569065
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.