armyyon

yasamis1920

سلام اگه یه فیک با وایب آبی و ژانر فانتزی و درام دوست دارید خوشحال میشم نگاهی به فیک دوست من بندازید و  با ووت و کامنت هاتون یکوچولو حمایت کنید:)
          -----
          
          _نگاهم نمی‌کنی، چشم‌آبی؟... به جرم کدوم گناهم معبودمو ازم گرفتی؟... این همه مدت ازم فاصله گرفتی و هنوز هم فرقی نکردی... تو فرشته‌ی من بودی؛ کی وقت کردی قلبتو ازم بگیری؟... شاید من اشتباه می‌کردم... شاید نباید می‌ذاشتم وارد زندگیم بشی!
          _آره! نباید می‌ذاشتی... اومدی که همینو بشنوی؟
          _دروغ گفتن هم یاد گرفتی؟
          _تو زیادی متوهمی... من حقیقتو گفتم.
          _با قلبم زیادی بی‌رحمی، عزیزکرده! یادت نره امروز چقدر شکستیم... قلب من که تکه‌تکه‌ست، ولی تو به همین تکه‌های کوچیکم هم رحم نکردی... برای آخرین لحظه فقط یه چیزو از قلبت می‌خوام: حرفای امروزتو هیچ‌وقت یادت نره... چون تهیونگی که امروز میره، دیگه برنمی‌گرده!
          
          https://www.wattpad.com/story/397012397?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=gahanbakhshmona

armyyon

پارت هشتم سایه‌ی گذشته تقدیم نگاهتون شد.
          
          امیدوارم دوستش داشته باشید ایکبیریای دسا(:
          
          https://www.wattpad.com/1579639194?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading_part_end&wp_uname=armyyon

ilanahana

سلام من میلی ام :)✨ 
          خوشحال میشم به فیکم یه نگاهی بکنید . 
          
           
          https://www.wattpad.com/story/401693538?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=ilanahana
          
          داستان راجب امگای لالیه که تصمیم میگیره از پیش شوهرش برای نجات جون خودش و بچش فرار کنه . اون به کلبه ای پناه میبره که صاحب اون کلبه آلفا کیم تهیونگه . تهیونگ آلفاییه که از اون امگا و بچش مراقبت میکنه اما خب قطعا اونا به این زودی در ارامش و اسایش نیستن نه ؟؟؟ 
          
          + یع..یعنی شماام میخواین با من از اون کارا بکنید ؟؟
          
          _ هی هی امگا کوچولو . من کاریت ندارم منظورم یه چیز دیگس ـ