iii_bts

__completed__
          
          
          _حالا چی میشه؟
          
          دستمال خونیو از دست دخترک گرفتو به گوشه ای پرت کرد، وقتی اونو کنارش داشت حتی حس نمی کرد که جای زخمای روی صورتش درد می کنه... دخترو روی پاش نشوندو موهاشو بویید، گفت:
          
          _نمیدونم... ولی هیچ وقت از دوست داشتنت دست بر نمیدارم!
          
          سویونگ لبخند زد، گونه ی کبود شوگا رو نوازش کردو گفت:
          
          _حتی اگه بکشنمون؟
          
          شوگا تلخ خندید، چشاش بسته بود وقتی زمزمه کرد:
          _حتی اگه بکشنمون...
          
          https://www.wattpad.com/story/293013636?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=iii_asal&wp_originator=r9h7cVA6%2BEW2kGI2LIAAtEKmAgtXoe5ZWKsDaQcFzXlif%2B1mL3y6l86avjZxQJ47Ud28I2ci%2BUvh8%2FvNOkKeIJ6%2FoDYKCdq7ADc1qgl0gQzlj67aMoRcrB7%2FPmaJJgSX
          

bts0phile

iii_bts

نمیدونم چی شد و چطور شد اما...
          
          حالا که دارمت... یا بهتر بگم... داریمت ، همه چیز خیلی راحت تره...
          
          _من خیلی تنهام... خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی... از تنهایی جنگیدن خسته شدم... از اینکه تظاهر کنم خوبم خسته شدم... زیاده خواهیه اگه بخوام چند لحظه سر بذارم روی شونه ات؟... هه جین!... زیاده خواهیه که بخوام بمونی؟
          
          __________________________
          
           داستان از جایی شروع میشه که سولوییست معروف کره ، همسرش رو توی سانحه ی تصادف از دست میده... 
          
          بعد از این واقعه ی شوم... درست وسط تاریک ترین روزای زندگی جونگ کوک، دختری پا میذاره توی زندگیش که ...
          
          https://www.wattpad.com/story/307571517?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=iii_asal&wp_originator=llNq%2BZQPC6unVwyi118VHoCdYgkmer%2BQh3y09u2KzhGW2Psu9GQ0O7J0uHLX4iOvsfEf%2BqAO9QZuJ5Q9aOh0vsKwaC75bUa6vYXimXSiSgY8xbK9F%2BjVfmnG14%2ByIac5