atrisa44
وقت بخیر دلبندان. امیدوارم روزِ پاییزیتون، خنک و بارونی بگذره~
صحبتیه که مدتی بود میخواستم باهاتون درمیون بذارم. من میدونم که کامنت گذاشتن یه امرِ کاملا دلیـه، تا ارتباط نگیرید، تا جذب نشید، تا انگیزه نداشته باشید، کامنت گذاشتن ممکن نیست اما با این حال من تمام کامنتهای دلنشینتون رو با دقت میخونم و گاهی شده حتی برای خودم تحلیلشون میکنم؛ بابتشون قدردانم و اینکه تا این اندازه لطف و محبت به من و لاجوردی دارید سپاسگزارم.
اما چیزی که این وسط وجود داره و کمی تق و لقـه، مربوط به ووتهاست. با توجه به ویوی هر پارت، تعداد ووتها چنگی به دل نمیزنه و تعجبآوره چون اینجا سادهترین کارِ ممکن بعد از خوندنِ یه نوشته، همین عملِ ووت دادنه.
پس لطفا به زمانی که خودتون صرفِ مطالعهی پارتها میکنید و زمانی که نویسنده صرفِ خلق اثرش میکنه ارزش بدید عزیزان.
باز هم تشکر میکنم که برای چند دقیقه همراهم بودید و صحبتهام رو شنیدید اطلسیها
atrisa44
@silisho_x چه صحنهی دلنشینی~ خوشحالم که دوباره لاجوردی رو پیدا کردی عزیز. ریدرهای قدیمیتر جور دیگهای برام تداعی کنندهی خاطراتِ شیرین گذشته هستن. امیدوارم همچنان از خوندنِ ترانهی لاجوردی لذت ببری و برای یه شروعِ دوباره، دکتر کیم و گربه کوچولوش رو دنبال کنی~
•
Reply
silisho_x
@atrisa44 من باورمنمیشه تو برگشته باشی . هیچ نوتیفی از بوکت نمیومد و خیلی وقت قبل این داستان برام تبدیل شد به یک خاطره تلخ و شیرین . شیرین به خاطر دنیایی که خلق کرده بودی و واقعا از دیدن شنیدن و خوندنش لذت بردم ، تلخ به خاطر این که هیچ وقت عاقبت مشخصی نداشت درست مثل دنیای واقعی . اما الان که متوجه شدم برگشتی نمیدونمخوشحال باشم و امیدوار بالاخره میتونم بفهمم عاقبت یونگی آتریسا چی میشه یا ....
•
Reply