callagust

های چطوری ؟
          خوشحال میشم به بوکم سر بزنی و نظرتو بگی ❤️
          هوسوک به چشم های خیس دختر نگاه کرد تمام ذهنش داشت هول چشم های سرد و بی احساس دختر میچرخید حالا مجبور بود حقیقتی که خوابو از چشم هاش گرفته رو به زبون بیاره تا شاید این سکوت کر کننده رو بشکنه " میدونم که من الان برات غریبم ولی تا وقتی بخوای من پیشتم قلب من همیشه متعلق به تو بوده و هست "
          https://www.wattpad.com/story/324609694?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=callagust&wp_originator=OpeLIosdbjNGrK%2Flau0t9mH1fEIDi6zh6WDXNQOt%2BZXL%2F%2FoHhE6kzVy2YChhKI6p%2BMK60PhTfc4ZSeOCxD%2FJrhFfQelt2X9suV50IRFm%2BnJjE%2BAF3B4H%2B22%2Fgoib5ndr