moonriver85

نجات یا تباهی؟
          عشق یا هوس؟
          این،سوال اکثر آدماست..
          اگر وقتی که عاشق میشیم،فقط و فقط به این رسیدنه فکر کنیم و روزای قشنگی که قراره همراهش تجربه کنیم..
          و اصلا به اینکه اون چطور آدمیه و این روزای قشنگمون باهاش کوتاه مدته یا بلندمدت..
          یا اصلا اون راست میگه یا دروغ..
          یا اگه باهاش باشیم و همراهیش کنیم،در واقع خودمون رو نجات دادیم یا برعکس خودمون رو به تباهی کشیدیم فکر نکنیم‌..
          دقیقا اونجاست که ما همه چیز رو باختیم و در واقع بازنده ی اصلی خودمونیم..
          و یه خیانت بزرگ در حق خودمون کردیم..
          عشق،چیزیه که چشمامونو کور میکنه و عقلمون رو پاک از کار میندازه..
          چشمامون رو وقتی کور میکنه،کاری میکنه که ما عیب و نقص های طرفمون رو نبینیم..
          و حتی اگر هزار و یک عیب داشته باشه،ما هیچکدوم رو نمی‌بینیم و فقط خوبی هاشو می‌بینیم..
          وقتی هم که عقلمون رو از کار انداخت،ما نمی‌تونیم تصمیم درستی بگیریم و حتی نمی‌تونیم درست فکر کنیم..
          و تازه وقتی که از چشممون افتاد،عیب و نقص هاش به چشممون میاد و می فهمیم چقدر ادم مزخرفی بوده..
          پس،به نفعمونه که درست عاشق بشیم..
          و درست انتخاب کنیم..
          
          https://www.wattpad.com/story/386793926?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

گلوریا،اسم یه تئاتر داخل مرکز شهره..
          این تئاتر،جزو بزرگترین تئاترهای شهر به حساب میره..
          که یه تیم از بچه های بازیگر داره..
          البته اکثرا از بچه های تازه کار و شکست خورده!
          تیم تئاتر مورد نظر ما داخل این فیک،شامل پنج نفر هست..
          جنی‌کیم،جونگکوک،مومو،بکهیون و جونگیون..
          که هرکدوم داستان های مختلف برای خودشون دارند..
          اگر میخوای با تئاتر گلوریا و اعضای اون آشنا بشی،خوشحال میشم همراهمون باشی^^
          https://www.wattpad.com/story/385805206?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

یه قصر،یه دختر رقصنده و یه سرنوشت تلخ..
          این داستان زندگی جنیه..!
          جنی،یه دختری که دائم درحال رقص‌ هست و اهالی قصر اون رو رقصنده نامیدند..
          رقصنده ی قصر،اما اون علاقه ای به این کار نداشت..
          و از روی اجبار می‌رقصید و می‌رقصید و می‌رقصید..
          از وقتی سپیده ی صبح میزد تا وقتی که تاریکی شب جامه ی خودشو روی آسمون پهن میکرد..
          انقدر می‌رقصید که پاهاش زخم می‌شدند و کبود می‌شدند..
          و انقدر خسته میشد که همینطور که می‌رقصید،اشک می‌ریخت و سیاهی ریمل هاش روی صورتش مشخص میشد..
          اما اون هنوز هم زیبا بود..
          و بعد از اتفاق های عجیب و غریب اون روزها،جنی فقط تبدیل به یه خاطره ی شوم شد که در اتاقش به یادگار موند..
          و صدای گریه هاش و تصویر رقصیدنش دائم در قصر پرسه میزد..
          این نفرین اون دختره،نفرین جنی‌کیم!
          که گرفتار دامن همه ی شما شده..
          و تا آخر عمرتون شما مجبور به تحمل اون هستید.‌.
          https://www.wattpad.com/story/384742192?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

گاهی وقت ها باید یسری چیزها رو بسوزونی..
          تا از ذهنت پاک بشه..
          یا سوزوندنش تا ابد توی ذهنت هک بشه...
          مثل عکس ها،مثل چیزهایی که دیگه بهشون نیاز نداری..
          و مثل..
          خاطراتش!
          حتی می‌تونه سوزوندن یه آدم هم باشه!
          گاهی اوقات هم برای سوزوندن یکی،خودت باید بارها و بارها بسوزی..
          تا بتونی اون رو بسوزونی..
          و‌ فراموشش کنی..
          تا ابد توی ذهنم هک میشی،عشق آتشین من!
          https://www.wattpad.com/story/384530122?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

فرض کن یک روز سوار اتوبوس بشی‌‌..
          بدون شناخت راننده و دونستن مقصد..
          فقط به خاطر اینکه آرامش بگیری و حالت بهتر شه..
          و از جایی که هستی دور بشی‌‌..
          اما ناگهان پلکات سنگین میشه و خوابت می‌بره..
          و خواب های مختلف می‌بینی و میری داخل عالم رویا..
          و وقتی که بیدار میشی،همه چیز متفاوت باشه و دیگه نه از راننده خبری باشه نه از مسافرها..
          و خودت باشی و خودت!!
          به دنیای شیاطین و ماورایی ما خوش اومدی پارک رزان...!:)
          https://www.wattpad.com/story/382041969?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

یه ایده و‌ کمک برای شما!
          یه شاپ برای کاورهاتون..
          کاورهای فیکتون رو‌ بدون نگرانی به ما بسپارید..
          تهیه ی کاور،ایده ی اسم فیک،ایده ی خلاصه ی فیک و...
          تیزر فیک هم خواستید در خدمتتونم❤️✨
          برای اطلاعات بیشتر و باخبر شدن از باقی امتیاز ها و‌ کمک هایی که میتونم بهتون بکنم فقط کافیه به پارت اول معرفی سر بزنید❤️
          ممنون میشم به باقی دوستانتون و آشنایانتون هم خبر بدید و حمایت کنید
          https://www.wattpad.com/story/381373699?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
          
          

moonriver85

یه فیک ایرانی با یه خانواده ی ایرانی!
          همراه اتفاقات ایرانی..
          فرض کن یه شب وقتی میای خونه اون شب برات مثل بقیه شب ها نگذره و بدترین شب عمرت باشه..
          جوری که تا آخر عمرت توی ذهنت هک بشه!
          من،مریم هستم..
          من و خانوادم یک شب کاملا یهویی با جنگ رو به رو شدیم‌‌..
          و مجبور شدیم با اون مبارزه کنیم و به خاطرش قید چیزهایی که دوسشون داشتیم رو بزنیم..
          اون جنگ،جنگی بود که انگار من رو یک‌ شبه بزرگ کرد..
          و به تنهایی مجبور شدم از خانوادم و تموم کسایی که همراهم داخل جنگ بودن،مراقبت کنم..!
          اگر در مورد این داستان و فیک کنجکاوی و میخوای درموردش بیشتر بدونی،فقط کافیه همراهیمون کنی!^^
          https://www.wattpad.com/story/380270971?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

دنیای صورتی و نایس دخترونه ی من..
          فقط توی یه شب تبدیل به یه شب دارک و خشن شد!
          و من رو تبدیل به یه آدم خشن و سرد کرد..
          و من الآن..دیگه خودم رو نمی‌شناسم!
          این آدمی رو که الآن بهش تبدیل شدم..
          و موصبش هم مردها بودند..
          مردها..
          چیزی که همیشه کابوس من بوده و ازش متنفر بودم..
          و اکثریت ازش بی چون و چرا تبعیت می‌کنند..
          و دنیای مردها دنیایی خشن و ترسناکه..
          پس..چرا تا وقتی که ما زن ها هستیم،خودمون دنیای خودمون رو نداشته باشیم و اون رو نسازیم؟
          دنیایی که مردها در اون جایی ندارند و فقط مختص زن هاست..
          و در اون..زن ها قدرت رو در دست گرفتند!
          و حرف حرف ما زن هاست..
          https://www.wattpad.com/story/379424980?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

این،دردیه که تو بهم دادی..
          این،غمیه که تو بهم دادی..
          این تموم چیزاییه که تو بهم دادی..
          حالا نوبت منه..
          که برات جبرانش کنم..
          و دوبرابر اون حجم از غم و درد رو به خودت برگردونم..
          الان وقت انتقامه..!
          بشین و تماشا کن..
          که چطور زندگیتو به آتیش میکشم..
          حتی یک لحظه هم دیگه نمیتونی از دست من خلاص شی..
          شب میام تو خوابت..
          میشم کابوست و میشم یه درد بزرگ توی سرت..
          یه غم بزرگ توی قلبت..
          و دیگه تا ابد قراره براش زجه بزنی و تقاضای بخشش کنی..
          درست وقتی که تو بالاترین جایگاه خودم ایستادم!
          https://www.wattpad.com/story/377946222?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85