Asenpai2004

" بیا اینجا کوچولوی قشنگ ! " 
          
          یونگی به سمت فرد  رفت و روی پاهاش نشست فرد صورت یونگی کوچولو غرق بوسه های فرد شده بود 
          
          فرد اروم زیر گوشش نجوا کرد 
          
          " میخوای با من بیای ! از اینجا میبرمت ! با خودم میبرمت ! اون جوری دیگه لازم نیست هر شب زیر یک نفر دست پا بزنی  ، با خودم میبرمت به جایی که لایقش هستی ، یک جا که زیبایی ات ستایش بشه ، این دست های قشنگ و کشیده ات این پاهای سفید و ظریفت ... " 
          
          به یونگی نزدیک تر شد و همچنان که ستایشش میکرد اروم زبونش رو روی خط فکش کشید ...
          https://my.w.tt/7fXTAwWKy1