" بیا اینجا کوچولوی قشنگ ! "
یونگی به سمت فرد رفت و روی پاهاش نشست فرد صورت یونگی کوچولو غرق بوسه های فرد شده بود
فرد اروم زیر گوشش نجوا کرد
" میخوای با من بیای ! از اینجا میبرمت ! با خودم میبرمت ! اون جوری دیگه لازم نیست هر شب زیر یک نفر دست پا بزنی ، با خودم میبرمت به جایی که لایقش هستی ، یک جا که زیبایی ات ستایش بشه ، این دست های قشنگ و کشیده ات این پاهای سفید و ظریفت ... "
به یونگی نزدیک تر شد و همچنان که ستایشش میکرد اروم زبونش رو روی خط فکش کشید ...
https://my.w.tt/7fXTAwWKy1