callmeParvaz

درود عزیزای دل
          	اینکه این روزها و توی این شرایط دغدغه یک‌سری‌ها فن‌فیکشن خوندنه و میپرسن چرا آپ نمیکنم محترمه ولی برای من قابل درک نیست.
          	پنجاه روزه که دغدغه‌ی من آزادایه
          	توی این شرایط فرصت و حوصله‌ی نوشتن ندارم و ترجیح میدم زمانم رو بجای داستان نوشتن صرف آگاه سازی و انقلاب بکنم.
          	هزاران فن‌فیکشن زیبای دیگه توی همین واتپد موجوده که میتونید برید سراغشون و وقتتون رو با خوندنشون بگذرونید.
          	اگه عُمر و حوصله‌ای باقی‌مونده بود، برمیگردم و کارهای نیمه‌تمومم رو تموم میکنم.
          	
          	به امید آزادی
          	زن، زندگی، آزادی 
          	

KIM_KIAKY

@callmeParvaz 
          	  به امید آزادی✊❤️✨
Reply

Donyass501bts

@callmeParvaz 
          	  دقیقا
          	  به امید پیروزی
          	  زن زندگی آزادی
          	  ❤️✌️
Reply

Myeuphoria137

@callmeParvaz بهترین کارو می‌کنی پرواز جونم 
Reply

yasamis1920

سلام اگه یه فیک با وایب آبی و ژانر فانتزی و درام دوست دارید خوشحال میشم نگاهی به فیک  دوست من بندازید و  با ووت و کامنت هاتون یکوچولو حمایت کنید:)
          -----
          
          _نگاهم نمی‌کنی، چشم‌آبی؟... به جرم کدوم گناهم معبودمو ازم گرفتی؟... این همه مدت ازم فاصله گرفتی و هنوز هم فرقی نکردی... تو فرشته‌ی من بودی؛ کی وقت کردی قلبتو ازم بگیری؟... شاید من اشتباه می‌کردم... شاید نباید می‌ذاشتم وارد زندگیم بشی!
          _آره! نباید می‌ذاشتی... اومدی که همینو بشنوی؟
          _دروغ گفتن هم یاد گرفتی؟
          _تو زیادی متوهمی... من حقیقتو گفتم.
          _با قلبم زیادی بی‌رحمی، عزیزکرده! یادت نره امروز چقدر شکستیم... قلب من که تکه‌تکه‌ست، ولی تو به همین تکه‌های کوچیکم هم رحم نکردی... برای آخرین لحظه فقط یه چیزو از قلبت می‌خوام: حرفای امروزتو هیچ‌وقت یادت نره... چون تهیونگی که امروز میره، دیگه برنمی‌گرده!
          
          
          https://www.wattpad.com/story/397012397?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=gahanbakhshmona

r_fraa_

سلام عرض ادب
           معذرت بابت اینکه وارد مسیج بوردت شدم
           اگر ناراحت شدی پاکش کن
          
          میخواستم اولین رمانمو معرفی کنم که به حمایتتون نیاز داره
          
          با ژانره لیتل ددی 
          
           بهتون قول میدم اگه بخونینش از کیوتیش میمیرین
          
          
          https://www.wattpad.com/story/399774522?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=r_fraa_
          

TeaTaleClub

https://www.wattpad.com/story/400005637?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=TeaTaleClub
          آدینا و مک، دو قلب زخمی‌ان که توی دنیایی پر از قدرت و سیاست، راه خودشون رو به سمت هم پیدا می‌کنن.
          
          آدینا، دختری با دل و جرئت. با زخمی از گذشته و باری از درد، اما با نوری توی چشم‌هاش که خاموش نمی‌شه.
          مک، آهنگری قوی و ساکت، با قلبی مهربون که پشت ظاهر خشنش پنهونه. دنیا بهش یاد داده ساکت باشه، اما آدینا باعث می‌شه دوباره بخواد حرف بزنه... بخواد زندگی کنه.
          
          عشقشون ساده نیست. پر از تردید، فاصله، و سایه‌هایی از مرگ و خون. اما توی تمام اون تاریکی‌ها، نگاه مک به آدینا عمیق‌ترین حقیقت داستانه.

yasamis1920

سلام اگه یه فیک با وایب آبی و ژانر فانتزی انگست درام دوست دارید خوشحال میشم نگاهی به فیک من بندازید و یکوچولو حمایت کنید
          
          اولین باره نوشته هامو واتپد اپ میکنم خوشحال میشم حمایت کنین :)
          
          https://www.wattpad.com/story/397012397?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=gahanbakhshmona

melinavkook

https://www.wattpad.com/story/394216037?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=melinavkook
          
          _ دوست دارم چهره‌ی یونگی رو موقع دیدن بدن نیمه جون برادرش تماشا کنم ...
          شلاق با تمام قدرت روی تن شاهزاده جوان فرود آمد و فرمانده و وحشیانه خندید.
          _ نمیتونی تصور کنی که چقدر منتظر دیدن زجر کشیدنش بودم...
          سمت پسرک بی جان رفت و با دست چانه‌اش را گرفت تا صورت خونینش را ببینند.
          _ تو نقطه ضعف برداریتی جونگ کوک ... و در جنگ، نقطه ضعف باعث شکسته!!
          
          

vvvvv_kok

آغاز از ریخته شدن خون یک نفر بود ولی  هنوز هم اطلاعات درستی از جان باختگان این انتقام نبود. مردم کشور های متحد با هم توی گرداب خون غرق میشدن و نجات دهنده کجا بود؟ خدایِ جونگکوک کجا بود که میزاشت بندهاش درد بکشن، کجا بود که نمی‌شد به این کابوس سیاه پایان داد؟
           تهیونگ فرمانده ای کارکشته، زیر بار مسئولیت این انقلاب سیاه، بین خون ،درد و فریاد مردم ،دلش رو تقدیم به کاراگاهش کرد و به خدا چشمای ستاره بارون پسرکش ایمان آورد.
          https://www.wattpad.com/story/387817906?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=vvvvv_kok
          ممنون میشم یه نگاهی بندازی شاید خوشت اومد