callme_felora

پروانه کوچولوهای فلورا... حالتون خوبه؟ 
          	فلوراتون بالاخره از رست دراومد و به زودی فیکشن جدید رو توی‌ واتپد آپ می‌کنم*-*
          	اعلام حضور کنین ببینم چند نفر هستین 
          	تنها چیزی که میتونم ازش بگم این‌که کاپلش کوکمینه
          	

NazaninBabaei6

@callme_felora ما مث همیشه هستیم
Reply

callme_felora

پروانه کوچولوهای فلورا... حالتون خوبه؟ 
          فلوراتون بالاخره از رست دراومد و به زودی فیکشن جدید رو توی‌ واتپد آپ می‌کنم*-*
          اعلام حضور کنین ببینم چند نفر هستین 
          تنها چیزی که میتونم ازش بگم این‌که کاپلش کوکمینه
          

NazaninBabaei6

@callme_felora ما مث همیشه هستیم
Reply

callme_felora

پروانه کوچولوهای فلورا... حالتون چطوره؟ دلتون برام تنگ نشده بود
          برای مینی فیکشن جدید آماده‌این؟
          حدس می‌زنین ژانرش چی باشه؟ بذار کمکتون کنم... ژانریه که خودم عاشقشم.

callme_felora

@melika_er من عاشق سداند نیستم ولی
Reply

melika_er

@callme_felora هرچی فقط سد اند نباشه
Reply

callme_felora

@Nazanjin الهی نه سداند نیست
Reply

callme_felora

تا دوازده شب پیش، شب برایم نمادی از زیبایی و آرامش بود.
          زمانی‌که خستگی روز روی شانه‌هایمان سنگینی می‌کرد و آدم‌ها، بی‌هیاهو در آغوش خواب پناه می‌گرفتند.
          شب‌ها، سکوت مثل پتویی گرم بر شهر پهن می‌شد و آسمان، با ستاره‌های ریز و مهربانش، لبخند می‌زد.
          هر بار که ماه درخشان‌تر از شب قبل می‌تابید، بی‌اختیار گوشی‌ام را بیرون می‌آوردم،
          انگار که می‌خواستم لحظه‌ای از آرامش را در قاب زمان زندانی کنم.
          
          اما اکنون... شب دیگر آغوشی برای آرامش نیست.
          سرما، نه از جنس هوا، بلکه از اضطرابی‌ست که مثل بادی خزنده، در رگ‌هایم می‌دود.
          وقتی از دور، به شهری که روزی لبریز از نور زندگی بود می‌نگرم،
          خانه‌ها چون ستاره‌هایی بر خاک می‌درخشند،
          اما یکی‌یکی خاموش می‌شوند.
          
          مردم، دل‌کنده از مکان گرمشان،
          دل به نوری دیگر می‌سپارند، نوری از جنس امید.
          چشمانشان پر از آشوب است، اما در ژرفای آن جرقه‌ای از امید می‌درخشد،
          نوری کوچک که حتی موشک‌ها هم نتوانسته‌اند خاموشش کنند.
          
          آسمان دیگر مکان ستاره‌ها نیست،
          جای‌شان را غرش موشک‌هایی گرفته که تاریکی را نمی‌شکافند،
          بلکه درون آدم‌ها را می‌لرزانند.
          ستاره‌های این شب، سوزان و بی‌رحم‌اند،
          و من، چشم ازشان برنمی‌دارم...
          اما دستم دیگر میلی به ثبت این لحظه ندارد.
          
          نه از سر ترس،
          بلکه از احترامی عمیق،
          برای شبی که دیگر شب نیست،
          برای ستاره‌هایی که دیگر آرزو نمی‌آورند،
          و برای سکوتی که دیگر آرامش نیست…
          بلکه صدای گریه‌ای‌ست که به نجوا بدل شده.
          اما حالا،
          غرش‌ موشک‌ها خوابیده.
          آسمان دوباره ساکت است،
          نه از آن سکوتِ سنگینِ شب‌های گذشته،
          بلکه از جنسی که می‌شود زیرش، نفس کشید.
          
          خانه‌ها اگرچه بعضی هنوز خاموش‌اند،
          اما صدای زمزمه‌ آدم‌ها دوباره در کوچه‌ها پیچیده.
          کسی پنجره را باز می‌کند،
          کسی برای گلدانش آب می‌ریزد،
          و کودکی بی‌خبر از همه‌چیز،
          با دوچرخه‌ی پر سروصدایش توی کوچه می‌چرخد و از نوازش باد درون موهای مشکی‌رنگش لذت می‌برد.
          
          آره…
          موشک‌ها تمام شدند.
          و حالا فقط می‌مانیم ما
          که کم‌کم باید یاد بگیریم دوباره زندگی کنیم.
          یاد بگیریم دوباره بخندیم،
          دوباره دوست بداریم،
          و شاید،
          دوباره شب را زیبا ببینیم.
          
          
          - felora 
          04/04/04

callme_felora

خوشگلای من.... عیدتون مبارک باشههه✨️
          برای عید منتظر یه مینی‌فیک خوشگل بمونین 

callme_felora

@Nilii_98 ممنونم قشنگم همچنین تو
Reply

callme_felora

@NazaninBabaei6 مرسی خوشگلم همچنین تو
Reply

Nilii_98

@callme_felora عدت مبارک فلورای عزیزم. امیدوارم سال خوبی داشته باشی♡
Reply

callme_felora

سلام به همه ریدرهای نازنینم!  
          
          امروز یه خبر هیجان‌انگیز دارم براتون! بعد از کلی فکر و خیال بالاخره تصمیم گرفتم آبدیتوری رو دوباره شروع کنم
          این بار هم می‌خوام با همدیگه وارد یه دنیای جدید بشیم، پر از حس‌های قشنگ، شخصیت‌های به‌یادموندنی و کلی اتفاق‌های غیرمنتظره.  
          
          اما یه چیزی رو باید بگم: این راه بدون حضور و حمایت شما، خیلی سخت‌تر میشه. شما هستید که به من انرژی می‌دید و باعث می‌شید داستان‌هام رنگ و بوی واقعی بگیرن. پس اگر دوست دارین بازم با هم همراه باشیم و این فیک جدید رو با هم جلو ببریم، خیلی خوشحال می‌شم از من حمایت کنید.  
          
          مطمئنم با کمک شما، این فیک می‌تونه یه اثر خاص و متفاوت بشه. پس بیاین دوباره با هم شروع کنیم و یه داستان جدید رو با هم بسازیم.   
          
          من اینجام، منتظر حضور گرم و حمایت‌های قشنگتون برای پارت اول!
          [فلورا] 

yeganeh2210

خیلیی همم عالییی
            من که میدونی هستم 
Reply

Nilii_98

@callme_felora  خیلی هم عالیییی... فایتینگ فلورا شی♡
Reply

nikol9295

@callme_felora یعنی یه جورایی ساید استوریشو میخوای بزاری یا یه ورژن دیگه از داستان رو؟
Reply

callme_felora

پروانه کوچولوهای فلورا... حالتون چطوره؟ 
          امتحاناتون خوب بود؟ برای من که هنوز تموم نشدن:<
          
          ولی اومدم بهتون بگم اون مینی‌فیکی که بهتون قول داده بودم *هایبرید کوچولوی شیطون و افسر پلیس جدیمون* امشب ساعت ده هم ورژن کوکمین هم تهجینش آپ میشه**
          
          امیدوارم دوستش داشته باشین و کلی عشق بهش بدین^^

NazaninBabaei6

@callme_felora اوه قلبم میس یو بودم کلی
Reply

meeeeeeow90

ابدیتوری ورژن کوکمین دیگه آپ نمیشه
          

callme_felora

@fatemeh9080 با یه تغییرات کوچک دوباره برمیگرده قشنگم
            یه کوچولو دیگه منتظرش باشین
Reply