واقعا از این اپ ممنونم؛
رسما شخصیت منو ساخت.
نزدیک پنج سال بود که من اینجا بودم و وقتی ام اکانتمو برای اولین بار ساختم افسرده بودم. به معنای واقعی کلمه هم از افسردگی نجاتم داد
همم بهم یه سری چیزا رو یاد داد که درحالت عادی نمیتونستم یادش بگیرم :)
باعث شد احترام گذاشتن رو یاد بگیرم.
انعطاف از خودم نشون بدم.
در نهایت همه ی ما ادمیم و تفاوت هامون هیچی از مثل هم بودنمون کم نمیکنه:))
ادم هایی رو پیدا کردم اینجا که توی قلبم جا دارن و هیچ وقت فراموششون نمیکنم
مخصوصا دوست صمیمی ام رو که الان نمیدونم داره چی کار میکنه ولی مطمئنم حالش خوبه.
همین :)
امان از دست شما جماعت عاقل. احساسزدگی! مستی! جنون! شما آدمهای منزه و پاک، خونسردید و بیاعتنا. و با همین خونسردی و بیاعتنایی مست را سرزنش میکنید و دیوانه را تحقیر. مثل زاهد دامن میکشید و رد میشوید و مثل واعظ شکر میکنید که خداوند شما را مثل آنها نیافریدهاست. من بیشتر از یکبار مست بودهام و شوریدگیام با جنون خیلی فاصله نداشتهاست. از هیچکدام این حالات هم پشیمان نبودهام. با معیارهایی که دارم، عمیقن فهمیدهام که مردم هر آدم فوق معمولی را که به کاری بزرگ یا در ظاهر ناممکن دست زده، از قدیم و ندیم با انگ مستی یا دیوانگی بدنام کردهاند.
رنجهای ورتر جوان – گوته
«دلم با تو در اطاق خودم بودن را میخواهد. آن بعد از ظهرهای گرم بیهوشکننده و آن خوابهای تابستانی و آن عریانی سراپای ترا چسبیده به عریانی سراپای خودم میخواهد. یعنی میشود میشود که دوباره ببینمت و ببوسمت، میشود؟»
از نامههای فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.