جیسونگ پسری ساده و معصوم بود، ولی پشت لبخند ملایمش یه راز تاریک پنهون بود. چیزی که مینهو خیلی دیر فهمید... و وقتی فهمید، وارد جهنمی شد که جیسونگ با دست های خودش ساخته بود.
-"من اون فرشتهای نیستم که تو تو خیالهات ساختی، لی مینهو... من زهر میریزم تو جامی که با لبخند بهت تعارف میکنم. دنیامون پر شده از درد و وسواس، جایی که تنها راه زندگی کنار من، قدم زدن تو سقوطه.
حالا بگو، میتونی این شیطان رو دوست داشته باشی؟ یا اینکه این عشق لعنتی، آخرش ما رو نابود میکنه؟"
اگه دنبال فیکشن مینسونگ هستی که با لطافت شروع میشه ولی آرومآروم کشیده میشی به دنیای تاریکی که از اعتماد، کنترل میسازه و از عشق، وسواس، پیشنهاد میدم موگه رو بخونی:)
خوشحال میشم به جمع برف کوچولوهای من بپیوندی♡
https://www.wattpad.com/story/397971590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora
توی دنیایی که ازت توقع عادی بودن رو دارن تو دقیقاً نقطه مقابل عادی بودن هستی!
صبر کن، اصلاً مگه نوجوون عادیای وجود داره؟!
دوتا برادر که عهد بستن تا از دردسر دوری کنن اما لعنتی مشکلات یقهشون رو گرفته و ول نمیکنه.
دوستی های واقعی توی مشکلات رنگ میگیرن، درسته؟
مدرسه شبانه روزی؟ پر از اتفاقات عجیب؟ قدرت های جادویی؟ معلم هایی با قدرت خاص؟ عشق؟رفاقت؟
ترکیب همه این ها توی یک مدرسه شبانه روزی زیادیه=).
کاپل: ملک، استرک، تیام.
من شمارو به مدرسه شبانه روزیای پر از دردسر دعوت میکنم:)♡.
https://www.wattpad.com/story/255557924?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=