
dibaphg
⚜️⛓️تهیونگ اومده بود یکیو ببینه. یکی که قرار بود باهاش قرارداد ببنده: یه آدمکش جوون ولی ترسناک که شایعهش تو کوچهپسکوچههای سئول مثل دود پیچیده بود. "تو... جئون جونگکوکی؟" جونگکوک بدون پلک زدن گفت: "کی میپرسه؟" "کسی که اگه درست بازی کنی، میتونه زندگی جدیدی بهت بده. یا اگه اشتباه کنی، همین امشب میفرستدت ته گور." جونگکوک یه ابرو انداخت بالا. بعد آروم، خیلی آروم، لبخند زد. همون لبخندی که آدمو میترسوند چون نمیدونستی پشتش خندهست یا خون. __ چی میشه که کارتل یاکوزا،برای دیدن یک قاتل دست نشونده بره ولی ندونه که قلبشو قراره به این ماشین کشتار ببازه؟ : , : ,, writer:victor channel: thshvincent این فیکشنو میتونین توی واتپد دنبال کنید،لینکشو زیر گذاشتم⤵️ https://www.wattpad.com/story/393505918?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=thshsam