Zeinab_3443
https://www.wattpad.com/story/400218726?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Zeinab_3443 جئون...شاید یک نفر بود اما با هزاران روح... روحی که عاشق خون بود... امّا چرا...چرا باید به این آدم تبدیل میشد؟؟ سرنوشت میخواست چی رو رقم بزنه؟اون هم وقتی که با حضور تهیونگ دنیا به دو قسمت تقسیم شد... ((بد و بدتـــر)) امّا قلم سرنوشت به شیوهٔ دیگری تو را غافلگیر میکند...:) نویسنده:By the pen of: ✦ کاپل:ورس/تهکوک/کوکوی ژانر #درام#دارک#جنایی#روانشناختی#اسمات#معمایی#ورس#امگاورس _______ قسمتی دیگر: شاید اگر او را رها نمی کردند و همچون شیٔ بی ارزش خطابش نمی کردند،پایان راهش چنین نبود... پایانی که اگرچه از روحش تغذیه میکرد اما "نوری" به قلب مرده اش تقدیدم میکرد... اما اگر پایان این نور تاریکی باشد چه؟ اگه آن نور "فقط" یک خیال باشد چه؟ فریاد های درون ذهنش... کاش هیچگاه وجود نداشت:) فیک فریادی خاموش رو با حمایت شما شروع میکنم♡:) (پ،ن:ممنون میشم حمایت کنید و شروع به خوندش کنید...