echoes_of_luna
شش سایه هر کدام با زخمی متفاوت:
●سایهای خسته از بوی خون و تاریکیای که درحال بلعیدن روحش بود
●سایهای گرفتار شده میان تهدید دیگران و اجبار عشق
●سایهای با قلبی محصور شده از یخ
●سایهای با دلی سنگین از بار گناهی که هرگز مرتکب نشده بود
●سایهای گم شده میان خاطرات تلخ و شیرینی که تنها همدم تنهاییاش بودند
●سایهای مرده که هنوز در دل تاریکی نفس میکشید به یاد کسی که دیگر در آغوشش نبود
《زخمها، سکوتها و طوفان احساسات آنها، دنیایی ساخته که عشق، درد، امید و گناه در هم تنیدهاند.》
و حالا، تنها یک انتخاب باقی مانده:
آیا جرئت داری وارد دنیایشان شوی و هر کدام را همانطور که هستند ببینی؟
https://www.wattpad.com/story/404365334?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=blueheartra