Devilvictor
Link to CommentCode of ConductWattpad Safety Portal
وین و عقب کشید و یقه ی پیر مرد روبروش و تو مشتش گرفت.. چطور همچین آدم رقت انگیزی پدرش بود؟ نفسش و با فوت کلافه ای بیرون فرستاد و از بین دندون های چفت شدش زمزمه کرد : - قرارمون این نبود که... هنوز اولین جملش و کامل نکرده بود که سردی اسلحه رو زیر شکمش حس کرد.. پوزخندی زد و مسیر حرفش و تغییر داد : - مُهرَت سوخت! https://my.w.tt/546XpBQ1ycb