elenarah729

If i could fly...

GoldenDream28

هی بیتیفول ممنون میشم به بوکم سر بزنی و اگه دوست داشتی به ریدینگ لیستت اضافش کنی  یا به دوستات معرفی کنی
          پ‌ن : این فنفیک استریت نیست
          پ‌‌ن۲ : اگه از ریدر های ففم هستی ، که خیلی هم ممنونم و ماچ و بوس فراوانم بر تو باد
          
          https://www.wattpad.com/story/283332352?utm_source=android&utm_medium=the.best.gram&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=GoldenDream28&wp_originator=NHJc8KZJAg1NPbaBREACxain476YbYP0QX6B2Kx5RP97b8vR0tw2lEqj5%2Fxg50NVuRKlt1FfyS%2Bl4Tem%2BhORKEJ%2B4qG9lxVRTEylUWjUNBgdXJOg7VMR%2BvPuq%2Fa0ij79

elenarah729

به اسمان نگاه میکنم. پرندگان ازادانه درحال پروازند.
          اگر میتوانستم پرواز میکردم... 
          بر روی چمن ها قدم میگذارم. چمنها قطرات اب را دراغوش کشیده اند و ترکیب بوی تنشان فضارا پر کرده است.
          گلهای رز سرهایشان را به اسمان گرفتند و به معشوقه دست نیافتنیشان مینگرند. خورشید از انها دور بود نه برای اینکه رویا شود.
          گاهی محبت زیاد هم سوزاننده است و چه زیباست سوختن در راه عشق. خورشید میداند رز ها با سوختن در راه عشق مشکلی ندارند، اما عاشق تر از ان است که با تقدیم خودش به انها، سوزاننده دشت رزهای عاشق باشد. 
          شبنمی عاشقانه لبهای رز قرمز را میبوسید و میدانست که رز زیبایش دلتنگ خورشید است. شبنم اما اهمیتی نمیداد، او جسم معشوقه اش را داشت و همین برایش کافی بود. 
          خاک عاشقانه به بوسه شبنم و رز مینگرد و در حسرت انکه شبنمش دلباخته رز است. 
          خورشید اما عاشق تر از ان بود که شاهد بوسه شبنم و رز باشد. پس شبنم را سوزاند. 
          حالا دیگر رز تنها بود...
          خاک عشقش را از دست داد... 
          و خورشید بی رحمانه و رضایتمندانه به اثر هنری اش مینگریست... 
          
          
          

00Libraaaaa

هی لاو مرسی برای ریدینگ لیستت ❤❤❤

elenarah729

@00Libraaaaa بیا قسمت پی اونجا ببینمت 
Reply

00Libraaaaa

@elenarah729 هورااا اسمت چیه از خودت بگو
Reply

elenarah729

@00Libraaaaa  نه لاو ایت حرفا چیه ❤️خوشحال میشم یه دیونه هری گرل عین خودمو خوشحال کنم.
            بی ادبم نیستم ‍♀️
Reply