fafaexo_12

پارت ۱۸ آپ شد 
          	https://www.wattpad.com/story/310328990

Serendipity13_6

          
          ‎‏             .             .   ✦⠀       ,         ⠀⠀⠀⠀⠀⠀.   .  ⠀ ⠀  *            ⠀⠀⠀⠀⠀* ⠀⠀⠀.          . ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀✦⠀
          ‎.* سلام متاسفم از اینکه وارد مسیج بردت شدم .* خوشحال میشم به کتابم سر بزنی..مطمئن باش پشیمون نمیشی ₊˚⊹♡.         .                            •
            *⠀  ⠀       ⠀✦⠀      ‌‌‌‌۰                          •          ٫
                *                .
             ˚              .               。⋆                   ‌‌•.   ‌.       *
          
               
          https://www.wattpad.com/story/352314901?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details&wp_uname=Serendipity13_6
          
          
          

VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          خوشحال میشم اگر دوست داشتی یه سر به فیکم بزنی..
          
          
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri

Aurorify

سلام. ببخشید بدون اجازه وارد مسیج بردت شدم♡
          خوشحال میشم به بوک‌‌هام سر بزنید و حمایت کنید:)♡
          https://www.wattpad.com/story/369813423?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Aurorify

Aurorify

@Aurorify مرسی عزیزم♡
Reply

fafaexo_12

@Aurorify  الآن فرصت خوندنش ندارم ولی حمایت میکنم حتما ممنونم
Reply

Firooze2002

سلام دوست داشتی خلاصه‌اشو بخون>>
          
          همه چیز از جایی شروع شد که امپراطور، کسی که باید پدر صداش میزدم، تصمیم گرفت صیغه‌ی پسرعموی اولم بشم!
          
          من جنی، شاهدخت هفتم گوریو، مادرم یه گیسانگ از سرزمین هانه!
          اون صیغه‌ی مورد علاقه‌ی امپراطوره و منو برادر تنیم مجبور بودیم واژه‌ی نامشروع رو تموم عمر با خودمون بکشیم!
          برای فرار از ازدواج اجباری به سرزمین هان پناه بردم تا برادرمو پیدا کنم!
          اما اونجا درگیر دو شاهزاده‌ی هان، تهیونگ و سهون شدم!
          
          https://www.wattpad.com/story/366062796?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Firooze2002

fafaexo_12

@Firooze2002 میشه یه خواهشی کنم 
             من کانال تلگرامت رو داشتم ولی گم کردم‌اگه آیدیشو داری میشه بفرستی برام
Reply

fafaexo_12

@Firooze2002 
            باعث افتخاره بعضی کارای دیگه ات رو هم خوندم 
            خوشحال میشم تو هم یه سری به داستانم بزنی
Reply

AyterZone

سلام جانآ
          معذرت میخوام که مسیج بوردت رو بی‌اجازه شلوغ میکنم اما اگر از خوندن داستانی با ژانر امگاورس لذت می‌بری خوشحال میشم به قصه کده کوچیک من سر بزنی و من میزبانت باشم 
          
          https://www.wattpad.com/story/363009465?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=AyterZone