گاهی حس میکنم باید رفت
باید از این جماعت پرگو گریخت
واقعا می گویم....
گاهی دلم میخواهد بگریزم از اینجا
از این جهان بی جهت، که میا، که مگو، که مپرس!
گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هرچه آشنا....
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
بی هیچ گذشته ای....
به یاد نیاورم از کجا آمده، کیستم؟ اینجا چه میکنم؟
بی هیچ امروزی...
به یاد نیاورم، که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست!
- JoinedDecember 15, 2019
Sign up to join the largest storytelling community
or
Story by Ghazaleh Ab
- 1 Published Story
Distance
312
39
23
ناگهان دلت میگیرد..
از فاصله
بین آنچه می خواستی
و آنچه هستی..
#57 in girl
See all rankings