ماه مهر از فصل پاییز مشق داد
آی آبان بای بابا نون به ما سرمشق داد
تا که آذر آمد و آتش کشید
جان بابا را گرفت تا زندگانی درس داد
درس آخر را بگویم کودکی چون شد یتیم
روح بابا را دو بال سوی بهشت پرواز داد
عشق آیا تو میدونی کجاست آن کودک بی نام وطن جایش کجاست آیا تا کنون گرسنه مانده ای سفره ی بی نان اشک مامان پینه ی دستان بابا تو میدانی کجاست تلخی ایام با شلاق استبداد را حس کرده ای حقوق آدمیت را تو میدانی ترازویش کجاست تاکنون نکبت زاده ها را دیده ای تو میدانی که بیت المال این ملت کجاست به اشک مادر داغدار توجه کرده ای عمری که صرف کودکش میکرد میدانی کجاست؟؟
دهانم باز بود و دروغ ها را در خود پرورش میداد
من در آن روز نمی دانستم عشق چیست.
قلبم لخته كوچكی از خون است،من پوستش را كنده ام
قلبم هیچ وقت خوب نخواهد شد و هیچ وقت از بین نخواهد رفت
در وسط بهشت همه چیز های خوب را سوزاندم
ما خیلی بی هدف برای ادامه یافتن و خیلی بی حس برای مردن هستیم
این دنیا هرگز مال من نبوده ، تو مالك آن را بیرون كردی
من می خواهم خودم را بكشم كه انتقام دیگران را بگیرم
می خواستم به او بگویم كه او تنها کسیاست كه من میتوانم توی این دنیای مردنی عاشقش شوم
اما همین كلمه ساده عشق خودش قبلا مرده بود و كنار رفته بود
قلب او تكه ای از خون بود،ما از آن خوب مواظبت نكردیم
آن شكست و خونش جاری شد و ما نمی توانیم هرگز آن را درست كنیم
Larry Stylinson fanfic
************
هی ممنون میشم به بوکم سر بزنی و نظرتو بگی:)
@glitter_slug شیرینگ ^^ من عدالتو برقرار میکنم *جر* بااین حال بیشتر لو تاپ.... توی زیام هم بیشتر لیام تاپه بااین حال همچنان شیرینگ *ایموجی خنده* ( توی چپتر Hi توضیحاتشو دادم )