سوفیا..
مغرور، جدی، سرسخت؛ و البته افسرده!
سوفیای مغروری که از شوهر اجباریش کتک میخوره و زندگی براش معنایی نداره...
سوفیایی که تیغ، رفیق همیشگیِ شبای تنهاشه..
بهترین دوستش جولی با زیر دست پرروش ویلیام بلک، تصمیم میگیرن بدون اینکه بفهمه، شادش کنن، بهش امید بدن و زندگیشو پر معنی کنن، ولی..
خوشحال میشم بخونیش و نظرتو بهم بگی بیب *-*
سلام امیدوارم حالت خوب باشه لاو..
خوشحال میشم به بوکم سر بزنی.
و اگه دنبال رمانی میگردی که هم رمز آلود، معمایی، درام و عاشقانه باشه..
The wolf
میتونه پیشنهاد خوبی برات باشه:))
تا سر سکوت بخون اگه دوسش نداشتی ادامه نده..
ولی به من اعتماد کن~