به نظر من کلیساها خیلی جاهای خفن ولی مرموزی هستن.
دوس دارم یه کلیسایی که توش قتل رخ دادهرو در ۱۵ اکتبر ساعت ۶ بعداز ظهر ببینم... . شایدم قاتل اون قتلو ببینم. تو طبقه ۵ یه ساختمون ۷ طبقه بیینمش و باهم هری پاتر و محفل ققنوسو بخونیم. شاید اون به من هدیه بده اون کتابو.
میخوام اون کسی باشه که بدش بیاد گردنشو کبود کنن و غذاهای دریاییم دوس نداشته باشه.
واسش غذا درس کنم ک انرژی داشته باشه آخه میدونی اون زیاد غذا نمیخوره.
میخوام هر روز هزاران بار بوسه بارونش کنم و کل بدنشو لبام لمس کنن. میدونی خیلی دوس دارم بدونم حس اینکه یه قاتلو بفاک بدی چطوریه.
میخوام هر دومون نسبت به هم احساس مسئولیت کنیم. هیچکدوممون نخوایم اون یکی رو ول کنیم. جفتمونم حال همدیگه رو خوب کنیم. جفتمونم همدیگهرو خیلی خیلی خیلی زیاد دوس داشته باشیم. ولی از درون جفتمونم داغون بشیم چون اون وسواس رفتاری داره و حتی حاضره خودشو به خاطر من بکشه و این یکم حالمو خراب کنه و من از اینکه واقعا عاشقشم یا نه مطمئن نباشم.
اون یه جورایی شبیه ققنوس باشه چون خیلی زیباس و مسحورت بکنه و نذاره چشم ازش برداری و اگه بمیره مطمئن نباشی که مرده یا زندس.
۱۵ اکتبر ببینمش....۱۵ اکتبر من خودمو بکشم.... .
@ImaginaryLilith
- JoinedFebruary 7, 2019
Sign up to join the largest storytelling community
or
5 Reading Lists
- Reading List
- 9 Stories
- Reading List
- 1 Story