im_Marnie

سلام... 
          	نوروز مبارکتون باشه ! 
          	امیدوارم امسال در کنار تلخی سختی ها، شیرینی اینده بهتون چشمک بزنه :) ✨

im_Marnie

سلام! این مارنیه و الان هم ساعت 1:50 دقیقه ی شبه و من تازه پارت جدید فیکشن رو تموم کردم.
          معلممون میگفت :« نویسنده ها ، ادمهای شلخته ای هستن. یکهو میبینی ساعت دو نیمه شب زنگ خونتو میزنن و چندتا ورق نوشته بهت میدن و میگن : اینا رو بخون و ازش انتقاد کن »
          فکر میکردم که این هم یکی از همون میلیون تفکراته که درمورد نویسنده ها وجود داره. اما وقتی خواستم که یک روز مشخص برای اپ کردنم داشته باشم و نتونستم، فهمیدم این یک تفکر نیست،بلکه یک کلیشه ست! با وجود زندگی ای که حتی برای پنج سال بعدش هم برنامه دارم، وقتی پای نوشتن میاد وسط، میتونم کلشونو بریزم دور و تبدیل به همون ادم شلخته ای بشم که معلممون میگفت. 
          همونطور که گفتم الان نصفه شبه و من با یه لیوان نسکافه، زل زدم به صفحه ی کور کننده ی گوشی و دارم براتون مینویسم . و البته میخوام ازتون یه مشورت بگیرم! 
          همونطور که توی بوک "Trying to survive " گفتم، از اسم داستان اصلا خوشم نمیاد و قراره تغییرش بدم. از اونجایی که ایده ای براش ندارم، دوست دارم نظرات شما رو ببینم و چه بهتر اگه بتونم از پیشنهاد شماها استفاده کنم. اونوقت هر وقت چشمم به اسم داستان بخوره تو چشمام اشک جمع میشه :`>
          پس حتما نظراتتون رو برام بنویسید خوشگلا!