سلام به همهی عزیرهای دلم
غیبت طولانی مدتی داشتم که متاسفانه شرایطم ایجاب میکرد. وقتی چند روز پیش داشتم اکانتم رو چک میکردم با حجم زیادی از حمایت شما مواجه شدم که واقعا شوکه ولی خوشحالم کرد. مرسی که به نوشتههام عشق دادید با اینکه پر از ایرادهای ناشیانه بودن.
بعد از اون تعداد داستانهایی بودن که برنامه داشتم بنویسم اما نیمه کاره مونده بودن. تصمیم گرفتم آروم آروم اما روی زمان بندی درست ادیتشون کنم و باهاتون به اشتراک بذارمشون.
این داستان شاید کوتاهترین اونها و آروم ترینشون بود که تصمیم گرفتم ازش شروع کنم.
https://www.wattpad.com/story/300408956?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=im__tokyo