Sign up to join the largest storytelling community
or
به مناسبت امتحان شیمی داشتن و اینکه هنوز دو فصلم مونده ، لویی، بابای راب که معلم شیمی عه ( کرکتر فف جدیدم) رو از پنجره اتاقم پرت کردم بیرون و تصمیم گرفتم زندگیش رو جهنم کنم( تقریبا هست)View all Conversations
Story by ipastelio
- 1 Published Story
The doomed
48.5K
9.3K
143
به تئاتر تاملینسون ها خوش اومدید.
برای ادامه بقا ، قوانین رو رعایت کن .یک ،به هیچ کس اعتماد نکن.دو، نقطه ضعفی...