nirvana_stories

در این هوای سمی گیر افتاده ای ! بوی تعفن لاشه ی گندیده ی روحت همه جا را برداشته و تو هنوز بی اعتنا امروزت را به فردا میدوزی ‌. بی اعتنا به تمام احساسات پر رنگت که آنها را پوچ میشماری و در نطفه جانشان را میگیری و روزگار که همیشه پیرمرد خرفتی بود که از تکه تکه کردن قلبت لذت میبرد بازی کثیفی را با تو شروع کرد و تو چه احمقانه بازیچه ی دست آن پیرمرد شدی !
          .
          سلام عزیزم من یه فف لری نوشتم خوشحال میشم بخونی و نظر بدی❤
          https://my.w.tt/SPuexyExOZ

TanazFallatafti

سللللاام عزیزانم ، مطمئنم که دوست دارین رمانی رو بخونین که سراسر هیجان و عشق و اندکی غم و کمی هم طنازی هست ، عاشقش میشین مخصوصا با امیدِ توش ، پس بپرین و شکلات داغ و بخونین ، فعلا ده تا پارت گذاشتم و خداروشکر به لطف شما عزیزان تعداد بازدیدکنندگانم خیلی خوب بوده ، مرسیییییی ♡♡
          منتظرتونم با کلی نظر راجبش ♡♤