moonriver85

یه داستان درمورد من!
          کاملا دلی..
          درمورد زندگی و اتفاق های عجیب اون..
          درمورد یه دختر 18ساله‌‌..
          که زندگیش بالا و پایین های زیادی داشته..
          و پستی و بلندی های مختلف..
          شاید ادامه دادم..
          شاید هم ندادم..
          اما شاید روزمرگی هم نوشتم..
          دوست داشتید میتونید همراهی کنید✨
          https://www.wattpad.com/story/379903881?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

دنیای صورتی و نایس دخترونه ی من..
          فقط توی یه شب تبدیل به یه شب دارک و خشن شد!
          و من رو تبدیل به یه آدم خشن و سرد کرد..
          و من الآن..دیگه خودم رو نمی‌شناسم!
          این آدمی رو که الآن بهش تبدیل شدم..
          و موصبش هم مردها بودند..
          مردها..
          چیزی که همیشه کابوس من بوده و ازش متنفر بودم..
          و اکثریت ازش بی چون و چرا تبعیت می‌کنند..
          و دنیای مردها دنیایی خشن و ترسناکه..
          پس..چرا تا وقتی که ما زن ها هستیم،خودمون دنیای خودمون رو نداشته باشیم و اون رو نسازیم؟
          دنیایی که مردها در اون جایی ندارند و فقط مختص زن هاست..
          و در اون..زن ها قدرت رو در دست گرفتند!
          و حرف حرف ما زن هاست..
          https://www.wattpad.com/story/379424980?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

its_cherrycat

its_cherrycat

به خودم آمدم انگار تویی در من بود
          این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود :)))
          I just published "تومور ۲" of my story "دفتر شعرهایی که دوست می‌دارم". https://www.wattpad.com/1244846503?utm_source=android&utm_medium=profile&utm_content=share_published&wp_page=create_on_publish&wp_uname=callme_dark&wp_originator=kyeHGZx0JMjWmZAfOVIJL6tuW0%2BGBQNrj%2FDC1p42462QYMNt6ahUzPFxgrMfhMJR1Itei4jda6zs0P1U%2BEbAFKZKzGKlocB1QbRaJ7ppu4IvMX5kuMuG6P0NGHBAUP4n