@its_vkooker اقاااااا یکیم به من کمک کنه خواهشا
یه فیکی بود که تهیونگو کوکی توی یه تولد با هم آشنا میشن بعد تهیونگ همش به کوکی نگاه میکنه و تو ذهنش میگه : میخوام برای من لبخند بزنه و اینا ، بعد کوکی از دوستش که دختر بود خوشش میاد اما همون شب یکی دیگه از اون دختره خواستگاری میکنه بعدشم تهیونگ و کوکی سر یه قرارداد مجبور میشن با هم ازدواج کنن و اینا ، خواهشا اگه کسی میدونه بهم بگه
@its_vkooker اقاااااا یکیم به من کمک کنه خواهشا
یه فیکی بود که تهیونگو کوکی توی یه تولد با هم آشنا میشن بعد تهیونگ همش به کوکی نگاه میکنه و تو ذهنش میگه : میخوام برای من لبخند بزنه و اینا ، بعد کوکی از دوستش که دختر بود خوشش میاد اما همون شب یکی دیگه از اون دختره خواستگاری میکنه بعدشم تهیونگ و کوکی سر یه قرارداد مجبور میشن با هم ازدواج کنن و اینا ، خواهشا اگه کسی میدونه بهم بگه
ولی خدایی هرچیزی قدیمیش گاده
مثلا همین واتپد سه سال پیش انقدر شلوغ نبود ولی بازم خیلی شلوغ بود،یه حس و حال دیگه داشت اصلا نمیشه توصیفش کرد
میدونید باید تو اون جو سه سال پیش میبودید که بتونید درک کنید حرفامو
های
دیسکرپشن کیل اور دایو اپ کردی؟یعنی متوقف نشده و میخوای ادامش بدی؟
یانه.... هنوز متوقف و ایده ای براش نداری..؟
این فیکتو خیلی دوست دارم و دلم میخواد ایده پیدا کنی و زودتر اپش کنی!