کمی گردگیری کنیم ...
تو دستی
به صورت آسمان بکش
من دردهایت را پاک میکنم
آبی اتفاق قشنگی است ...
وقتی که پیراهن تو
و آسمان دست به یکی میکنند ...
(یک شعر آبی برای تو)
آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت
و دوستش داشتم
سر تا پایِ زندگیم را آبی کرده بودم
آبی آبی
آبی به رنگ دریا
و نا گهان یک روز او را دست در دست کسی دیدم که
سر تا پایش زرد بود
زرد، مثل نور
من شنا نمی دانستم
دلم فرصت نداد تا شنا یاد بگیرم
و غرق شدم
در دریایِ آبی بیکران رویاها
و کابوسها
(چون توش ابی داشتتت و بنظرم قشنگ بود)
آب آبی است آسمان آبی است
آب آبی است آسمان آبی است
موجِ دریای بیکران آبی است
آبی آرامش است، خوشحالی است
بال بال پرندگان آبی است
در زمستان سرد و بارش برف
رنگِ احساس این و آن آبی است
خنده آبی است، دوستی آبی است
دلِ پر مهرِ مهربان آبی است
غم، سیاه است و سرد و طولانی
غمِ کوتاهِ کودکان آبی است
شعر، یعنی خیالِ آبی رنگ
پیچ و خمهای داستان آبی است
آخرین حرفِ آبیام این است:
بهترین رنگ این جهان آبی است!