MadBlack77

جیسونگ پسری ساده و معصوم بود، ولی پشت لبخند ملایمش یه راز تاریک پنهون بود. چیزی که مینهو خیلی دیر فهمید... و وقتی فهمید، وارد جهنمی شد که جیسونگ با دست های خودش ساخته بود.
          
          -"من اون فرشته‌ای نیستم که تو تو خیال‌هات ساختی، لی مینهو... من زهر می‌ریزم تو جامی که با لبخند بهت تعارف می‌کنم. دنیامون پر شده از درد و وسواس، جایی که تنها راه زندگی کنار من، قدم زدن تو سقوطه.
          حالا بگو، می‌تونی این شیطان رو دوست داشته باشی؟ یا اینکه این عشق لعنتی، آخرش ما رو نابود می‌کنه؟"
          
          اگه دنبال فیکشن مینسونگ هستی که با لطافت شروع می‌شه ولی آروم‌آروم کشیده می‌شی به دنیای تاریکی که از اعتماد، کنترل می‌سازه و از عشق، وسواس، پیشنهاد میدم موگه رو بخونی:)
          خوشحال میشم به جمع برف کوچولوهای من بپیوندی♡
          https://www.wattpad.com/story/397971590?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora

Mamacitascandy

سلام(^-^;
          ببخشید که وارد مسیج بوردت می‌شم و این پیام رو می‌ذارم زیبا، اگه خواستی پاکش کن فقط می‌خواستم بدونی که اگه دنبالِ یه فیکشن ورس با ژانر کمدی و یه شخصیت گوگولی هستی، این فیک می‌تونه گزینه‌ی خوبی برای خوندن باشه!
          
          خوشحال می‌شم که با دنبال‌کردن و حمایت‌هات دلگرممون کنی و نگاهِ زیبات رو بهش بسپری پری‌چهر♡
          
          https://www.wattpad.com/story/393058937?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Niramwrites
          

Theaurrora

‌ ‌  ִֶָسلام دونه برف خوشگل))
          ببخشید که مزاحمت شدم... حس کردم‌انقدر مهربون هستی که به دومین کاری که دارم مینویسم سر بزنی")
          کسی چه میدونه شاید خوشت اومد و خوندیش:))))
          کاپل اصلیش مینسونگه و خوشحال میشم نگاهی بهش بندازی حمایت کنی">
          لطفا به دوستاتم معرفیش کن**
          https://www.wattpad.com/story/333736597?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Theaurrora&wp_originator=jYrcdi8J%2B8S2RaUX4T3PVf61klj%2B3ZmI%2BjegaV2aGULruzjdhu7pSxYCZxH4dPHC6hVBKz46T1U%2BDLIu8Ej4EvDaVpmUSqGCc%2BAwwAEc1ZgpmMbi%2BXt7DSBnCOCPK4qq

ChibeniTP

یکی بود یکی نبود 
          در یک روز گرم تابستونی دختری بود که بدجور لری میخواست 
          پس شروع کرد به نوشتن ایدش
          
          نوشتن پاراگراف اول کافی بود تا انتهای داستان مثل جادویی تو سرش نقش ببنده و عاشقش بشه 
          
          عاشق داستانی بشه که از عشقی در سالهای خیلی دور نوشته میشه 
          از عشقی افسانه ای 
          عشقی عجیب در انگلیس قرن ۱۸۰۰ و اتفاقات خواندنی ⁦(⁠*⁠_⁠*⁠)⁩
           
          حالا اون دختر اینجاست تا بوکش رو بهت هدیه بده و امیدواره که ازش خوشت بیاد زیبا ❤️
          
          
          https://www.wattpad.com/story/313585352?
          
          اد کردنش به ریدینگ لیستت بزرگترین کاریه که میتونی برای دیده شدنش بکنی ⁦^⁠_⁠^⁩
          
          ممنون❤️

ChibeniTP

هلو بستی،
          
          میخوام بهت یه کتاب هدیه بدم ولی قبلش ، 
          
          بیا باهم بریم توی خیابونای لندن دور دور
          
          و بعد یه سری به پارکی که زیام باهم آشنا شدن بزنیم و از کافه ای که زین برای لیام شکلات داغ خریده ، 
          
          هر خوراکی ای که دوست داریم بخریم و تا رسیدن به محلی که کتاب رو گذاشتم با خوردنشون مشغول شیم ،
          
          همینجاست 
          
          * کتاب رو به سمتت میگیرم 
          
          برای تویه ، میدونم چیز با ارزشی نیست ولی با عشق بهت میدمش:)
          
          لاو یو❤
          
          https://www.wattpad.com/story/305086937?

Sonyiasbackup

سلام دوست عزیز♥️
          داستانی دارم که کاملا از کلیشه پرهیز کرده و باعث میشه عاشقش بشی
          صداش کن: نغمه ایی از خون و خاکستر
          به قول خودم جنایی-رمانتیک خونی داستان متفاوتی که میدونم عاشقش میشی
          فصل دومش رو تازگی شروع کردم...
          در اختیار شماست
          https://www.wattpad.com/story/283773953