itsqzll

امروز داشتم هدیه های فستا رو میدیدم
          	اصلا متوجه نشدم از کی و چطوری لبخند روی لبام اومده بود.جوری که هرکاری میکردم نمیتونستم با دیدن لبخنداشون نیشمو ببندم
          	اونا امید مان،دلیل لبخندای مان،دلیل خوشحالیمون...
          	ایمان بیارین!

Seti656700

کیم تهیونگ پسری بیست و چهارساله که عاشق برادر ناتنی خودش میشه و وقتی جونگکوک متوجه احساسات عمیق تهیونگ  میشه اون هر بار به شدت پس میزنه مهم نیست اون مرد چند بار می‌شکنه و چه زجری تحمل می‌کنه و بنظرتون چی میشه اگر توی تصادف تهیونگ وارد بدن معشوق جونگکوک بشه ؟ می تونه از اون همه اتفاق جون سالم به در ببره ؟ می تونه به بدن خودش برگرده ؟
          و کلی سوال دیگه....
          ------------------------------------------------
          -آدم نمی تونه از کسی که دوستش داره دست برداره ، یعنی اگر خودشم بخواد دلش این اجازه رو بهش نمیده . واقعیتش اینکه شاید برای چند ساعت اعصبانی بشی ، اضحار بی تفاوتی کنی یا به خودت تلقین کنی که دیگه پیگیرش نیستی  و دست برداشتی ازش ، ولی این دل وامونده مگ دست برمیداره ازش ؟مگه این دل کنده میشه ؟هزار بار خودت رو راضی کن برات مهم نیست و بهش فکر نمیکنی ولی باز با ی بار شنیدن صداش یا رسیدن ی پیام ازش قلبت به تپش میوفته و می تونی صداش رو بشنوی . ولی وقتی ی نفر از ته دل دوست داشته باشی دیگه گذشتن ازش غیر ممکنه...
          ------------------------------------------------------I think you'd like this story: "My Gazelle ٫Vkook٫" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/374891388?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
          
          خوشحال میشم نگاهی بندازید :))

Seti656700

کیم تهیونگ و جىٔون‌ جونگکوک تو سن کودکی متهم به قتل عمد میشن و بخاطر اینکه به سن قانونی نرسیدن وارد موسس اصلاح و تربیت که فرقی با زندان یا تیمارستان نداره میشن و چی میشه اونجا همدیگر  ملاقات کنن ؟
          
          -------------------------
          
          تکیه داد به دیوار سرد اتاقش
          زانوهاش و بغل کرد
           یه قطره اشک از چشماش چکید؛)
          آهنگ غمگین زیادی رو مخش بود 
          روش دوتا پتو بود ولی میلرزید
           از سرمای قلب یخ زدش . . .
          از شدت قلب درد چشماشو بسته بود
           که هیچ چیزی حس نکنه
           مدام زمزمه میکرد!
          چیزی نیس! اینم میگذره!
          عادت میکنی عادت میکنی!
          عادت میکنی!!!
          
          
          I think you'd like this story: "Boy A"Vkook"" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370335533?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
          
          خوشحال میشم نگاهی بندازید :)

MosioXe

کسی میدونه غزل اکانت جدید داره یا نه؟! 

hsyny_srwnz

@Adlioxe ببخشید دیر جواب میدم 
            @BabyMochi66 ایشون گفته بود
            
            من اکانتشو ندارم
Mag-reply

MosioXe

@Adlioxe جدی؟ ایدی جدیدشو داری بهم بدی؟ 
Mag-reply

hsyny_srwnz

@Adlioxe یکی تو کامنت هاگفته بود داره و تو اکانت قبلیش گفته اکانتو شو گم کرده یا یه همچین چیزی 
Mag-reply

teakookvreal

zervan_dark