Lady_matildaa

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه..
          یه نویسنده تازه کارم و برای کارامم به حمایت نیاز دارم
          پارت اولو بخون خوشت نیومد میتونی ادامشو دنبال نکنی
          خلاصه اگه فیکای تهنی میپسندی درخدمتمم
          https://www.wattpad.com/story/367286742?utm_source=android&utm_medium=app.rbmain.a&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Lady_matildaa

Firooze2002

سلام دوست داشتی خلاصه‌اشو بخون>>
          
          همه چیز از جایی شروع شد که امپراطور، کسی که باید پدر صداش میزدم، تصمیم گرفت صیغه‌ی پسرعموی اولم بشم!
          
          من جنی، شاهدخت هفتم گوریو، مادرم یه گیسانگ از سرزمین هانه!
          اون صیغه‌ی مورد علاقه‌ی امپراطوره و منو برادر تنیم مجبور بودیم واژه‌ی نامشروع رو تموم عمر با خودمون بکشیم!
          برای فرار از ازدواج اجباری به سرزمین هان پناه بردم تا برادرمو پیدا کنم!
          اما اونجا درگیر دو شاهزاده‌ی هان، تهیونگ و سهون شدم!
          
          https://www.wattpad.com/story/366062796?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Firooze2002

a_z_tah_yna_

Esraadmin3535

اگه یه نویسنده‌ای یا قصد قلم دست گرفتن داری حتما یه نگاهی ب این بوک بنداز
          
          اگه یه ریدری حتما ب این بوک ی نگاه بندا
          
          اگه هیچکدوم نیسی پس حتما حتما ی نگاهی ب این بندا
          خلاصه ی نگاهی بندا⁦^_^⁩
          
          I think you'd like this story: "اینطوری ننویس!!!" by _esra13 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/311081186?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=_esra13&wp_originator=DrskoxmbYm9LWkTmzh3l4M8RZ5x31dABSHzn4zH5Z6b5Dk1%2F6LJi0tMK2%2Fy99Jf603FzwmQXtoyi6iFxnHTB1C6K%2BKt%2Fbh2uWsVceIkUqP3ZtUp6gk06veBzHHj4VPb%2B

Rooya_1387

          سرنوشتی که هیچ  وقت  تغییر نکرد
          هیچ راه فراری هم نیست !
          تنها راه باقی مانده مرگ‌ است
          https://www.wattpad.com/story/308711859?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Rooya_1387&wp_originator=prl8sSwFdqYYLma6bVCtsKytvCRJ5L%2FbXx2CxDCb2ZKIBNQWK9k4CKA5WhbUtnPvMOAaCEkqPP0sXdbQMe%2FUGyfhvUUboZ31ZPnAjWHvA49kuN%2FSy5FC1emWyq3M8HIm
          
          خوشحال میشم‌ بخونی ؟ ❤
          البته اگه طرفدار دو آتیشه جنی و بلک پینک هستی‌ 
          برو و بخون و ببین چه اتفاقی‌ برای عخشم جنی و دوستاش میوفته؟؟❤

iii_bts

_حالا چی میشه؟
          
          دستمال خونیو از دست دخترک گرفتو به گوشه ای پرت کرد، وقتی اونو کنارش داشت حتی حس نمی کرد که جای زخمای روی صورتش درد می کنه... دخترو روی پاش نشوندو موهاشو بویید، گفت:
          
          _نمیدونم... ولی هیچ وقت از دوست داشتنت دست بر نمیدارم!
          
          سویونگ لبخند زد، گونه ی کبود شوگا رو نوازش کردو گفت:
          
          _حتی اگه بکشنمون؟
          
          شوگا تلخ خندید، چشاش بسته بود وقتی زمزمه کرد:
          _حتی اگه بکشنمون...
          
          https://www.wattpad.com/story/293013636?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=iii_asal&wp_originator=r9h7cVA6%2BEW2kGI2LIAAtEKmAgtXoe5ZWKsDaQcFzXlif%2B1mL3y6l86avjZxQJ47Ud28I2ci%2BUvh8%2FvNOkKeIJ6%2FoDYKCdq7ADc1qgl0gQzlj67aMoRcrB7%2FPmaJJgSX
          

MasumeisAkira