هلو بستی،
میخوام بهت یه کتاب هدیه بدم ولی قبلش ،
بیا باهم بریم توی خیابونای لندن دور دور
و بعد یه سری به پارکی که زیام داستان باهم آشنا شدن بزنیم و از کافه ای که زین برای لیام شکلات داغ خریده، هر خوراکی ای که دوست داریم بخریم و تا رسیدن به محلی که کتاب رو گذاشتم با خوردنشون مشغول شیم و کلی حرف بزنیم
آ رسیدیم، همینجاست
* کتاب رو به سمتت میگیرم
با عشق تقدیم به تو، امیدوارم ازش کلی لذت ببری❤️
لاو یو❤
https://www.wattpad.com/story/305086937?
های دارلینگ ~~♡
تا پارت ده بخون شاید دوسش داشته باشی، درباره دنیای موازیه و فضای شادی و فانی داره
خوشحال میشم یه شانس به بوکمون بدی ")
https://www.wattpad.com/story/275175155
(اونا میگن "عاشق شدن کار آسونیه. قسمت سخت ماجرا نگه داشتن عشقیه که پیدا کردی."
توی دنیایی که داره به آخر میرسه و به جای آدما زامبیا داخل خیابوناش راه میرن، این جمله معنای کاملا متفاوتی پیدا میکنه.)
اگه خواستی به فف زیام من یه سری بزن لاو
Z END
https://my.w.tt/aj80P0wW79
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.