jikookworld1358

درست وقتی  که همه تصور می‌کنن بالاخره سرنخ پیدا شده، یه جزئیات کوچیک، اون‌قدر کوچیک که تقریباً هیچ‌کس متوجهش نمی‌شه، همه‌چیز رو زیر سؤال می‌بره.
          	کریستالی که پیدا می‌شه، بیشتر شبیه یه پیام می‌مونه تا یه اشتباه.
          	و کسی که در ظاهر بی‌اهمیت‌ترین نقش رو داره… ناگهان در مرکز اتفاقات قرار می‌گیره.
          	از همه ترسناک‌تر؟
          	چیزی که داخل قصر اتفاق می‌افته، ثابت می‌کنه که جادوگر، نه‌فقط نزدیکه…
          	بلکه مدت‌هاست زودتر از همه یه قدم جلوتر حرکت می‌کنه.
          	و وقتی اولین حقیقت آشکار می‌شه، فقط یه سؤال باقی می‌مونه:اگر این فقط شروعش بوده چی؟
          	...................
          	جونگکوک که حالا یه مظنون پیدا کرده بود رفت تا دستگیرش کنه.
          	کل کلبه اون مرد گشته شد تا شاید اثری از جادو پیدا کنه که ناگهان یکی از سربازان فریاد زد:
          	«قربان این باید ببینید.»
          	جونگکوک با دیدن زِمادی که بصورت کریستال می‌درخشه، غافلگیر شد، شاهزاده حالا که وسیله جادوگری رو پیدا کرده بود، می‌دونست باید کی رو دستگیر کنه!
          	ناگهان فریاد زد
          	+برمی‌گردیم قصر، باید یکی رو دستگیر کنیم.
          	
          	اسپویل پارت بعدی 
          	«اسرار پادشاهی»
          	
          	-داستانی از جادو، عشق و خیانت
          	
          	زمان آپ:شنبه

jikookworld1358

درست وقتی  که همه تصور می‌کنن بالاخره سرنخ پیدا شده، یه جزئیات کوچیک، اون‌قدر کوچیک که تقریباً هیچ‌کس متوجهش نمی‌شه، همه‌چیز رو زیر سؤال می‌بره.
          کریستالی که پیدا می‌شه، بیشتر شبیه یه پیام می‌مونه تا یه اشتباه.
          و کسی که در ظاهر بی‌اهمیت‌ترین نقش رو داره… ناگهان در مرکز اتفاقات قرار می‌گیره.
          از همه ترسناک‌تر؟
          چیزی که داخل قصر اتفاق می‌افته، ثابت می‌کنه که جادوگر، نه‌فقط نزدیکه…
          بلکه مدت‌هاست زودتر از همه یه قدم جلوتر حرکت می‌کنه.
          و وقتی اولین حقیقت آشکار می‌شه، فقط یه سؤال باقی می‌مونه:اگر این فقط شروعش بوده چی؟
          ...................
          جونگکوک که حالا یه مظنون پیدا کرده بود رفت تا دستگیرش کنه.
          کل کلبه اون مرد گشته شد تا شاید اثری از جادو پیدا کنه که ناگهان یکی از سربازان فریاد زد:
          «قربان این باید ببینید.»
          جونگکوک با دیدن زِمادی که بصورت کریستال می‌درخشه، غافلگیر شد، شاهزاده حالا که وسیله جادوگری رو پیدا کرده بود، می‌دونست باید کی رو دستگیر کنه!
          ناگهان فریاد زد
          +برمی‌گردیم قصر، باید یکی رو دستگیر کنیم.
          
          اسپویل پارت بعدی 
          «اسرار پادشاهی»
          
          -داستانی از جادو، عشق و خیانت
          
          زمان آپ:شنبه

jikookworld1358

جیمین که نمیدونست چرا همچین چیزی دریافت کرده سعی کرد چند بار اون با خودش تکرار کنه:
          -کارت دعوت!!
          -کــــارتـــــ دعــــوت...
          با خوندن دوباره پیام چشماش چهار تا شد.
          -کـــــــارتــــ دعــــوتـــــ تــــولــــد!!!!
          -من به تولد جونگکوک دعوت شدم؟!
          -شوخیت گرفته!!
          باورش نمی‌شد، نه به اتفاقات صبح تا ظهرش که رسما با فهمیدن دیدار تهیونگ و جونگکوک احساساتش ریخت بهم، نه به حالا که جئون برای تولدش دعوتش کرده!
          -دارین چه غلطی می‌کنین؟!
          می‌دونست اگه بره به این مهمونی یونگی دیگه تو خونه راهش نمی‌ده.
          -من اصلا نیاز ندارم برم تولد این پسره عوضی! که همش دنبال لاس زدن و دید زدن باسن من، مردک هیز!
          جیمین بعد پنج دقیقه تازه فهمید خودش چـــی گفته.
          -وو... من الان چی گفتم؟!
          
          اسپویل پارت بعدی 
          «عشق ‌بی‌روح»
          
          -زمان آپ:شنبه

jikookworld1358

جیمین یقیه کتش رو درست کرد و همین که خواست راه بره که ناگهان نوتیف موبایلش بلند شد، وقتی پیام رو دید تازه فهمید از طرف جونگکوک، چون هنوز شمارش سیو نکرده بود.
          "بوک بهم زنگ زد ازم خواست جلوتو بگیرم، اون خیلی ترسیده، وقتش هی چی تو چنته داری رو کنی دادستان!"
          جیمین پوزخندی زد و جواب پیام ‌ رو بی‌جواب گذاشت و درعوض رو به خودش گفت: بشین و تماشا کن چطور رئیس احمقت نابود می‌کنم وکیل جئون.
          
          اسپویل پارت بعدی 
          «دادگاه دروغین»
          
          -داستان پرونده‌ای مرموز تا جنایتی آشنا 
          
          زمان اپ: شنبه

jikookworld1358

تو سکوت قصر، چیزی تازه تو هوا پخش شده بود،
          نه جادو، نه سم، بلکه بیماری‌ای که هیچ‌کس تا امروز ندیده.
          سایش توی راهروها طنین می‌انداخت، مثل صدایی که از درون زمان میاد.
          اما این بیماری از کجا اومده بود؟
          و چرا درست حالا، میان جنگ علم و افسون، بیدار شده؟
          قبل از غروب… چه کسی اولین نشونه‌اش رو خواهد دید؟
          ........
          
          جونگکوک درحالی که مشکوک با اخم به یقیه لباس و دستمال گردن جیمین نگاه می‌کرد، گفت:
          +نگران نباش دارم بهش عادت می‌کنم!
          جیمین که رد نگاه و اخم عجیب شاهزاده رو دید، دست به یقیه لباسش زد.
          -اوه... این هیون بهم داده.
          جونگکوک که ظاهرا از این حرفش ناراحت شده بود، با لحنی جدی و خشک گفت:
          +به لی بگو پدرم همین الان می‌خواد ببینتش.
          و بدون منتظر بودن برای جواب رفت.
          جیمین متوجه تغییر لحن شده بود، فقط نمی‌دونست چرا؟ برای همین با لحنی متعجب گفت:
          -بـاشه!
          جیمین که حالا با رفتن شاهزاده می‌تونست یه  نفس راحت بکشه، درحالی که در می‌بست، لی رو صدا زد.
          -لی...
          +خودم شنیدم.
          -چرا خودش نیامد بهت بگه؟
          +به خاطر این‌که همیشه همینه، چون تو خدمت‌کارشی.
          جیمین که لجش گرفته بود گفت:
          -خب اگه اون واقعا می‌دونست من کیم...
          لی وسط حرفش پرید.
          +اون وقت دیگه یه خدمت‌کار مُرده به‌حساب می‌اومدی.
          جیمین با این جواب هم متعجب و هم قانع شده بود، حق با لی بود اون هر کاری هم برای این پسر لجباز می‌کرد، بازم فقط خدمت‌کارش بود و اون پسره احمق و لوس قرار نبود  اون رو چیزی بیشتر از یه خدمت‌کار ببینه.
          
          اسپویل پارت بعدی
          «اسرار پادشاهی»
          
          ـ زمان اپ:شنبه

jikookworld1358

تهیونگ که هنوز نمی‌فهمید دقیقاً اون چه نقشی تو سرش داشت اخمی کرد و کاغذ رو گرفت، وقتی فهمید منظورش چیه که به لیست اسامی نگاه کرد. 
          درحالی که چشماش چهار تا شده بود فریاد زد: شـــــوخــــیـــت گرفتـــه؟!
          جونگکوک که انتظار همچین فریادی رو نداشت سریع دستش رو جلوی دهن پسرک گذاشت و آروم گفت: هی چه خبرته اینجوری کل مدرسه متوجه میشن!
          تهیونگ سری تکون داد تا بلکه اون دستش رو از جلوی دهنش برداره، وقتی تونست نفس بکشه با لحنی آروم‌تر؛ اما همچنان سورپرایز شده گفت: تو خودت و جیمین رو توی تمام گروه بندی‌های کلاس‌ها یکی کردی؟!
          بیخیال شونه بالا انداخت و گفت: خب آره مگه چشه؟
          تهیونگ لبی کج کرد و هوفی کشید و گفت: حس نمی‌کنی یکم ضایع است؟! اگه یونگه بفهمه یا حتی خود جیمین بفهمه که تو توی تمام گروه بندی کلاس‌ها باهاش یکی هستی خیلی ضایع میشه، حتی اگه خودش هم شک نکنه، بقیه بچه‌های مدرسه و کلاس که می‌دونن چه اتفاقی افتاده مطمئناً اونام شک می‌کنن. 
          
          
          اسپویل پارت بعدی 
          «عشق‌بی‌روح»
          
          زمان آپ: شنبه
          

jikookworld1358

هر بار که بوک توسط جونگ‌کوک  لفظ رئیس خطاب می‌شد کاملاً منظورش رو می‌فهمونده که اون هم جدیه و یک کار جدی در پیش دارن. 
          بوک که حالا می‌تونست غرغر کنه و آه و ناله کنه آهی از سر بیچارگی کشید و گفت: آهه لعنت به هر موش کثیف و مزاحمی که یه سری اطلاعات چرت به پارک جیمین داده! 
          لولا و جونگ کوک ناگهان با شنیدن این حرف ابرویی بالا انداختن و همزمان به هم نگاه کردن. 
          "چطور؟ مگه چه اتفاقی افتاده"
          بوک که به حالا اصل مطلب رسیده بود، کمی تن صداش رو پایین‌تر آورد و گفت: نمی‌دونم ولی این رو خیلی خوب می‌دونم که داره یه کسی این وسط چغلیمون رو می‌کنه، چون که دقیقاً همین الان مدیر بیمارستانی که تحت نظارت شرکت ماست زنگ زده و به من گفته یه شخصی به اسم پارک جیمین اومده به عنوان یه دادستان بین المللی از فضای آزمایشگاه خصوصیشون اطلاعات جمع کنه و یه بررسی داشته باشه.
          جونگکوک که از این حجم از سرعت عمل جیمین سوپرایز شده بود، ابروی بالا انداخت و سعی کرد احساساتش رو کنترل کنه و در جواب گفت: واو پسر... من که بهت گفتم پارک کسی نیست که به راحتی بتونی متقاعدش کنی.
          
          
          اسپویل پارت بعدی 
          «دادگاه دروغین»
          
          -داستان پرونده‌ای مرموز، تا جنایتی آشنا 
          
          زمان اپ: دوشنبه

jikookworld1358

جیمین باید کاری انجام می‌داد که همه حقیقت رو ببینن… اما آیا همه چیز همون‌طور که انتظارش رو داره پیش میره؟ در همین حال، شاهزاده با تصمیمی روبه‌رو میشه که می‌تونه مسیر سرنوشت، وفاداری کسانی که بهش اعتماد دارن و آینده‌ی پادشاهی رو تغییر بده…
          چه کسی واقعا آماده‌ی حقیقتیه که در شرف آشکار شدنه؟ و چه چیزی قرار هست در لحظه‌ی حساس همه چیز رو به هم بریزه؟
          .........
          -ولی اگه بجنگی، وِلیانت می‌کشتت.
          +پس میمیرم.
          واقعا هم همین بود، جونگکوک هیچ وقت بهش یاد داده نشد که چطور از احساستش استفاده کنه، این رو وظیفه خودش می‌دونست، چون اون یه شاهزاده و شاه آینده بود و تمام ذهنیتش پر از تفکرات خشن و جنگنده بود و قبول داشت که بالاخره روزی فدای وظایف سلطنتش می‌شه.
          جیمین که نمی‌تونست قبول کنه، چطور مرد روبه‌روش راحت مرگ خودش رو قبول می‌کرد، درحالی که بقض کرده بود گفت:
          - تو چطور می‌تونی بری تو میدان و اونجوری بجنگی؟!
          +بخاطر این که مجبورم، چاره‌ای ندارم.
          +چون این وظیفه من.
          
          
          اسپویل پارت بعدی
          «اسرار پادشاهی »
          
          -داستانی از جادو، عشق و خیانت
          
          زمان آپ:دوشنبه

jikookworld1358

جیمین ناگهان با شنیدن این حرف تمام محتویات دهنش رو به بیرون پرتاب کرد و شروع کرد به سرفه کردن.
          الیزابت که انتظار همچین ری اکشنی نداشت، سریع دست از غذای خودش کشید و به سمت پسر رفت و سعی کرد به پشت کمرش بزنه. 
          +خوبی؟ باور کن من فکر نمی‌کردم این اینجوری ری‌اکشن نشون بدی،و الا بهت نمی‌گفتم.
          جیمین که حالا یکم آروم‌تر شده بود سعی کرد یه جرعه آب بخوره و در جواب گفت: نه اتفاقا خیلی خوب کردی که این رو گفتی، فقط یه لحظه.‌.. تو دوست من از کجا می‌شناسی؟
          دختر شونه بالا انداخت و گفت: خب دیروز بعد از کلاس رقص وقتی دیدم داشتی جلوتر می‌رفتی دیدم با دوتا پسر رفتی بیرون مدرسه و خوب من امروز یکیشون رو دیدم.
          جیمین که حالا مشکوک‌تر شده بود، اخمی کرد و در جواب پرسید: کدومشون؟! کدومشون رو دیدی که داشت با جونگکوک حرف می‌زد.
          الیزابت به نشونه فکر کردن اخمی کرد و گفت: راستش فکر کنم اونی که موهاش قهوه‌ای بود... آره موهاش قهوه‌ای بود و تقریباً قدش از تو و اون یکی دوستت که موهاش خاکستریه بلندتر بود.
          
          اسپول پارت بعدی 
          « ها عشق بی روح »
          
          زمان آپ: دوشنبه

jikookworld1358

سلام دلبرا 
          اگه دوست دارین بیشتر با وایب فیکشن‌ مورد علاقتون آشنا بشین — مخصوصاً اسرار پادشاهی  — حتماً یه سر به چنل بزنید!
          اونجا کلی فن‌آرت، کلیپ، و وایب‌های خاص ازشون می‌ذارم که مطمئنم عاشقش می‌شید ✨
          
           لینک چنل توی بیو پیجه
          و با این هشتگ‌ها هم می‌تونید وایب فیکشن مورد نظرتون رو پیدا کنید و لذت ببرید!
          
          اگه نظری یا سوالی هم داشتین، اینجا توی بخش پیام‌ها منتظرتونم 
          
          هشتگ فیکشن های درحال اپ: #kds                                      اسرار پادشاهی #falsecourtroom                    دادگاه دروغین  #soulless_love                         عشق بی روح 

jikookworld1358

جئون ناگهان بلند شد درحالی که لولا رو با خودش می‌کشید گفت: باشه... فقط بدون که من به قولم وفادار موندم، حالا نوبت توئه که به من نشون بدی چقدر توی کمک کردن و گیر انداختن اون مرد مصممی و ِالا تو هم با بقیه ‌هایی که تا الان ادای قهرمانان در می‌آوردن و وانمود می‌کردن که می‌تونن اون رو بگیرن؛ ولی نتونستن هــــیچ فـــرقی نـــداری!
          جونگکوک که از عمد آخر جمله‌اش رو با تیکه و کنایه غیر مستقیم به پی‌جینگ گفت و بدون حرفی دیگه دختر رو کشید و از دفتر بیرون رفت. 
          و همین جمله آخر باعث شد نامجون و جین که تا اون لحظه سرشون تو کار خودشون بود با نگاهی منظور دار به پی‌چینگ نگاه کنن.
          هوسوک که دیگه اعصابش داشت از این همه مسخره بازی اون وکیل به هم می‌خورد گفت: یه جوری میگه انگار فقط خودش قهرمان این داستان و فقط خودشه که می‌تونه اون مرد رو بگیره! فکر کرده کیه که با ما اینجور حرف می‌زنه؟!
          جیمین دستش رو به نشونه سکوت بالا آورد و نگاهی گذرا به بقیه کرد 
          
          اسپول پارت بعدی 
          «دادگاه دروغین»
          
          -داستان پرونده‌ای مرموز تا جنایتی آشنا 
          
          زمان آپ: دوشنبه