jikookworld1358
درست وقتی که همه تصور میکنن بالاخره سرنخ پیدا شده، یه جزئیات کوچیک، اونقدر کوچیک که تقریباً هیچکس متوجهش نمیشه، همهچیز رو زیر سؤال میبره.
کریستالی که پیدا میشه، بیشتر شبیه یه پیام میمونه تا یه اشتباه.
و کسی که در ظاهر بیاهمیتترین نقش رو داره… ناگهان در مرکز اتفاقات قرار میگیره.
از همه ترسناکتر؟
چیزی که داخل قصر اتفاق میافته، ثابت میکنه که جادوگر، نهفقط نزدیکه…
بلکه مدتهاست زودتر از همه یه قدم جلوتر حرکت میکنه.
و وقتی اولین حقیقت آشکار میشه، فقط یه سؤال باقی میمونه:اگر این فقط شروعش بوده چی؟
...................
جونگکوک که حالا یه مظنون پیدا کرده بود رفت تا دستگیرش کنه.
کل کلبه اون مرد گشته شد تا شاید اثری از جادو پیدا کنه که ناگهان یکی از سربازان فریاد زد:
«قربان این باید ببینید.»
جونگکوک با دیدن زِمادی که بصورت کریستال میدرخشه، غافلگیر شد، شاهزاده حالا که وسیله جادوگری رو پیدا کرده بود، میدونست باید کی رو دستگیر کنه!
ناگهان فریاد زد
+برمیگردیم قصر، باید یکی رو دستگیر کنیم.
اسپویل پارت بعدی
«اسرار پادشاهی»
-داستانی از جادو، عشق و خیانت
زمان آپ:شنبه