Lemon_JM

معذرت می‌خوام که بدون‌اجازه اینجا پیام می‌زارم، ولی تازه تصمیم‌گرفتم اولین‌فیکم رو بنویسم(: زمان‌زیادی روش گذاشتم و براش واقعاً زحمت‌کشیدم؛ پس خوشحال‌میشم اگه با «تناقض» همراه‌بشی.
          عشق و آرامشی که بعداز مصیبت و درد وارد زندگی‌اون می‌شد، باعث این تناقض‌شیرین بود!
          
          -تناقض-
          اون خونواده‌ش رو، پدرومادرش رو از دست داده‌بود اما حالا خانواده‌ی جدیدی در انتظارش بود.
          بعد این‌ اتفاقات پیش‌بینی نشده، چه‌کسی قراربود همسر اون امگای‌زیبا باشه؟! تهیونگ یا جونگ‌کوک؟!
          همه‌چیز از بعد اون‌امتحان شروع‌شد...
          https://www.wattpad.com/story/384857859?utm_source=android&utm_medium=ir.eitaa.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Lemon_JM

Jimin2962

+ مین یونگی تو اونو کشتیش! 
                      - اون بهت دست زد صورتی! 
                     + اون دوست پسر لعنتیم بود تنها کسی که بهم اهمیت میداد!
                     -به هرحال اون بهت دست زد..
                          ════════
          های زیبارو ببخشید بدون اجازه وارد مسیح بوردت شدم 
          خوشحال میشم یه سر به بوک من هم بزنی لاو
          
          https://www.wattpad.com/story/362754556?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Jimin2962

faezehrajaa