گاهی خدا وقتی تو تاریک ترین و بدترین حالات زندگیت هستی،یه آدم رو مثل یه نور تو دل تاریکی و مثل یه معجزه وارد زندگیمون میکنه..
که از این تاریکی و سیاهی نجاتمون بده..
برای من این آدم حکم "سانشاین" رو داره..
یعنی درست مثل یه خورشید درخشان بهمون میتابه و بهمون نور میده..
و بهمون کمک میکنه ماهم درست مثل خودش بدرخشیم..
این آدم،درست مثل یه فرشته ی نجات وارد زندگیمون میشه و بدون در نظر گرفتن عیب و نقص هامون یا اینکه اصلا ما آدم خوبی هستیم یا بد،ما رو نجات میده و بهمون عشق میده..
من تو تاریک ترین و بدترین روزهای زندگیم،اون رو پیدا کردم..
خورشید درخشان من..!
https://www.wattpad.com/story/387007593?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
نجات یا تباهی؟
عشق یا هوس؟
این،سوال اکثر آدماست..
اگر وقتی که عاشق میشیم،فقط و فقط به این رسیدنه فکر کنیم و روزای قشنگی که قراره همراهش تجربه کنیم..
و اصلا به اینکه اون چطور آدمیه و این روزای قشنگمون باهاش کوتاه مدته یا بلندمدت..
یا اصلا اون راست میگه یا دروغ..
یا اگه باهاش باشیم و همراهیش کنیم،در واقع خودمون رو نجات دادیم یا برعکس خودمون رو به تباهی کشیدیم فکر نکنیم..
دقیقا اونجاست که ما همه چیز رو باختیم و در واقع بازنده ی اصلی خودمونیم..
و یه خیانت بزرگ در حق خودمون کردیم..
عشق،چیزیه که چشمامونو کور میکنه و عقلمون رو پاک از کار میندازه..
چشمامون رو وقتی کور میکنه،کاری میکنه که ما عیب و نقص های طرفمون رو نبینیم..
و حتی اگر هزار و یک عیب داشته باشه،ما هیچکدوم رو نمیبینیم و فقط خوبی هاشو میبینیم..
وقتی هم که عقلمون رو از کار انداخت،ما نمیتونیم تصمیم درستی بگیریم و حتی نمیتونیم درست فکر کنیم..
و تازه وقتی که از چشممون افتاد،عیب و نقص هاش به چشممون میاد و می فهمیم چقدر ادم مزخرفی بوده..
پس،به نفعمونه که درست عاشق بشیم..
و درست انتخاب کنیم..
https://www.wattpad.com/story/386793926?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
عدالت،کلمه ای به ظاهر ساده اما سخت!
عدالت چیزیه که کل دنیا بر سرش جنگ دارند..
و بیشترین چیزی که در حقش عدالت رعایت نمیشه،عدالت برای زنان هست..
تمام ظلم ها و بیعدالتی ها در حق زن هاهست..
اما اگر یکی از همین زن ها که به حقوق برابر و حقوق زن ها باور داره،پا به دنیای عدالت بزاره و تموم تلاششو برای برقراری عدالت برای زن ها بکنه..اینجاست که تازه جنگ واقعی بر سر عدالت آغاز میشه!
من،جنی کیم هستم..
وکیل قاطع و شجاع دنیای عدالت..
و یه دختری که با تموم سختی ها و دشواری ها میجنگه تا عدالت رو برای زن ها برگردونه..
https://www.wattpad.com/story/386502415?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
عشق قدرتمند من..
به معنی یه عشقیه که بهت قدرت میده..
و میتونه ازت محافظت کنه..
اگر کسی که عاشقشی،فرد قدرتمندی باشه و این توانایی رو داشته باشه که ازت محافظت کنه..اون عشق یه عشق قدرتمند به حساب میاد..
به شرطی که خودت هم بتونی اون قدرت لازم رو داشته باشی..
وقتی با یه فرد قدرتمند باشی،خواه ناخواه خودت هم یه فرد قدرتمند میشی..
و اعتماد به نفس اینو پیدا میکنی که به همه اثباتش کنی..
من کنار تو هم عشق قدرتمند خودم رو پیدا کردم،هم اعتماد به نفس کافی برای اثباتش رو..
دوستت دارم،عشق قدرتمند من!
https://www.wattpad.com/story/385300364?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
این درست مثل یه بازیه..!
حذف انسان هایی که مانعت میشن و سد راهتن..
و هرکسی که ازش نفرت داری..
اگه موفق نشی اونا رو حذف کنی،اونا تو رو حذف میکنن!
درست مثل قانون جنگل..
اگه نخوری،خورده میشی..
قانون زندگی ما آدم ها هم اینه..
اگه نکشی،کشته میشی..
اگه حذف نکنی هم حذف میشی..
پس بهتره عاقل باشی و از فرصت درست استفاده کنی..
اونی که بیشتر از همه موفق به حذف کردن و کشتن آدم های اضافه ی زندگیش میشه،برنده ی این بازیه..
اونی هم که کمتر حذف میکنه یا میترسه،بازندست..
پس،بهتره عقلتو به کار بندازی و بشی قهرمان این بازی..
موفق باشی دوست من!
https://www.wattpad.com/story/384754354?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85
یه قصر،یه دختر رقصنده و یه سرنوشت تلخ..
این داستان زندگی جنیه..!
جنی،یه دختری که دائم درحال رقص هست و اهالی قصر اون رو رقصنده نامیدند..
رقصنده ی قصر،اما اون علاقه ای به این کار نداشت..
و از روی اجبار میرقصید و میرقصید و میرقصید..
از وقتی سپیده ی صبح میزد تا وقتی که تاریکی شب جامه ی خودشو روی آسمون پهن میکرد..
انقدر میرقصید که پاهاش زخم میشدند و کبود میشدند..
و انقدر خسته میشد که همینطور که میرقصید،اشک میریخت و سیاهی ریمل هاش روی صورتش مشخص میشد..
اما اون هنوز هم زیبا بود..
و بعد از اتفاق های عجیب و غریب اون روزها،جنی فقط تبدیل به یه خاطره ی شوم شد که در اتاقش به یادگار موند..
و صدای گریه هاش و تصویر رقصیدنش دائم در قصر پرسه میزد..
این نفرین اون دختره،نفرین جنیکیم!
که گرفتار دامن همه ی شما شده..
و تا آخر عمرتون شما مجبور به تحمل اون هستید..
https://www.wattpad.com/story/384742192?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85