Deliaena

iii_bts

__completed__
          
          
          _حالا چی میشه؟
          
          دستمال خونیو از دست دخترک گرفتو به گوشه ای پرت کرد، وقتی اونو کنارش داشت حتی حس نمی کرد که جای زخمای روی صورتش درد می کنه... دخترو روی پاش نشوندو موهاشو بویید، گفت:
          
          _نمیدونم... ولی هیچ وقت از دوست داشتنت دست بر نمیدارم!
          
          سویونگ لبخند زد، گونه ی کبود شوگا رو نوازش کردو گفت:
          
          _حتی اگه بکشنمون؟
          
          شوگا تلخ خندید، چشاش بسته بود وقتی زمزمه کرد:
          _حتی اگه بکشنمون...
          
          https://www.wattpad.com/story/293013636?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=iii_asal&wp_originator=r9h7cVA6%2BEW2kGI2LIAAtEKmAgtXoe5ZWKsDaQcFzXlif%2B1mL3y6l86avjZxQJ47Ud28I2ci%2BUvh8%2FvNOkKeIJ6%2FoDYKCdq7ADc1qgl0gQzlj67aMoRcrB7%2FPmaJJgSX
          

bts0phile

iii_bts

_حالا چی میشه؟
          
          دستمال خونیو از دست دخترک گرفتو به گوشه ای پرت کرد، وقتی اونو کنارش داشت حتی حس نمی کرد که جای زخمای روی صورتش درد می کنه... دخترو روی پاش نشوندو موهاشو بویید، گفت:
          
          _نمیدونم... ولی هیچ وقت از دوست داشتنت دست بر نمیدارم!
          
          سویونگ لبخند زد، گونه ی کبود شوگا رو نوازش کردو گفت:
          
          _حتی اگه بکشنمون؟
          
          شوگا تلخ خندید، چشاش بسته بود وقتی زمزمه کرد:
          _حتی اگه بکشنمون...
          
          https://www.wattpad.com/story/293013636?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=iii_asal&wp_originator=r9h7cVA6%2BEW2kGI2LIAAtEKmAgtXoe5ZWKsDaQcFzXlif%2B1mL3y6l86avjZxQJ47Ud28I2ci%2BUvh8%2FvNOkKeIJ6%2FoDYKCdq7ADc1qgl0gQzlj67aMoRcrB7%2FPmaJJgSX
          

KNR_Tna

kim_rael

kbriny

مرسی♥️
            
Reply

FK_Spoiler

سلاااام امیدوارم من رو یادت بیاد *لبخند خجالت زده~~
          فیک جدیدی رو شروع کردم(البته چندتا فیکه اما این لینک he should die رو گذاشتم چون فیک قبلیم رو که خونده بودی با همین شخصیت اصلی ها بود!) و حالا اینجام تا یه اطلاع رسانی کرده باشم!
          خوشحالم می‌شم یه سر بهشون بزنی ◔◡◔
          
          https://www.wattpad.com/story/290784817?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=FK_Spoiler&wp_originator=4J9Mv4kvk%2Bgast83I2TCg2eteVi347jRTmgXhr1NtQP3gNBJ3jnG1xLxu%2FFANLY4yUveEgLzoC0ifLQdKihNmK30Nxc6gseSCUXMcTYjvsgnyn4AgkXGBlsCTmyDUUel
          
          

kbriny

گرسلا رو بعد امتحاناتم حتما میخونم:)
Reply

FK_Spoiler

@kbriny 
            از اینکه گفتی قلمم رو روست داری خیلی خوشحال شدم^^
            امیدوارم از این فیک خوشت بیاد و باعث بشه بقیه فیک‌هام رو هم چک کنی (*خنده)
Reply

kbriny

واهاییی…:) حتما میخونمش موضوعش رو خیلی دوست داشتم♥️ و همچنین قلم تو بکی از خاص ترین هاست خوشحال شدم برام گذاشتیش ممنونم
Reply

iii_bts

__completed__
          قسمتی از رمان:
          
          هانا توی سکوت هق هق کردو گفت:
          _من... من خیلی خسته ام تهیونگ... از دست هوادارای تعصبیت خسته ام ، از دست ساسنگ فنا، از دست هیترا... از دیدن ادیتا و کامنتاشون خسته شدم‌... حتی تو هم منو به خاطر اون ادیتا پس میزدی... یادت میاد؟
          تهیونگ نمیتونست حرف بزنه، هانا موهای تهیونگو نوازش کردو گفت:
          _تهیونگ... فقط یه خواهش ازت دارم... این تنها خواهشمه بعد از شش ماه همسرت بودن... میشه از بائک هیون مواظبت کنی؟ میشه مثه من پسش نزنی؟... میشه دوسش داشته باشی؟
          _بائک هیون؟
          هانا لبخند زدو گفت:
          _خودت این اسمو انتخاب کردی... توی مصاحبت گفتی میخوای اسم پسر اولتو بائک هیون بذاری!... حتی وقت اینکه با هم اسم انتخاب کنیمو نداشتیم... 
          
          ژانر : عاشقانه، درام، دختر پسری
          کارکتر ها: تهیونگ، هانا و ...
          وضعیت: کامل شده
          https://www.wattpad.com/story/289325717?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=iii_asal&wp_originator=N78MBIVgpCgiDYdJAs3kQAlBSBKYaVIk8XZ7fS2iVhPxsgnqnKES7KnJ%2BIduNuso5pSRSRMDJcR7gsbGTOWr8ArIr4%2BG8KSTVRyIY4uEKlW2Z7j%2B9t6YibyjIfi6Cl6R