kim_nana870

سلامممم چطورین من اومدم بعد از مدت ها

kooky2025

کی پارت جدید miss bodyguard میادد؟ 

kim_nana870

@kooky2025 خوب یه دخترو به فرزندی گرفتن ۰
Reply

kooky2025

@kim_nana870 اخرش چرا اینجوریه 
            رفت با یه دختره حرف بزنه تموم شد؟ 
Reply

kim_nana870

@kooky2025 کامل گذاشتمش
Reply

SarinaMehrabi

ببخشید که بدون اجازه شما اینجا چیزی تایپ میکنم اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم یک فیکی بنویسم که واقعا زمانم رو روش بزارم :) 
          اگر دوست داشتی رز سفیدم در خونه "میراث"  رو بزن و کمی مهمونش باش و با میزبان های مهربونش همراه باش :)
          
          
          " میراث " 
          
          دکتر کیمی که سعی کرده بود بعد از فوت پدرش تمام خانواده کیم را به دور هم جمع کند اما ...
          نوه کوچکتر کیم بزرگ که طی سال ها غیبش زده بود چی ؟ 
          یک دایی مسئولیت پذیر ، برای برگرداندن خانواده اش تا اسپانیا هم میرود .... درسته ؟
          اما واقعا آن پسر گمشده ، حاضر به پذیرفتن خانواده ای که روزی با پای خودش آنها را طرد کرده بود ، می‌شد؟
          
          
          
          
          
          https://www.wattpad.com/story/374561364?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=SarinaMehrabi

sam_hanoul

سلام خوشحال میشم یه نگاه بندازید :)
          
          ❞ من برات خطرناکم‌. میتونم تو رو با این عشق خفه کنم. میتونم تمام وجودت رو به اسارت خودم دربیارم و یا حتی بدتر... میتونم کاری کنم که نتونی حتی یک لحظه بدون من زندگی کنی...❝
          
          سریر مقدس. داستانی درباره‌ی انتقام‌های خونین، قلب‌های آتشین و بوسه‌های زهرآگین. 
          شاهزاده نامجون به خاطر ماهیت بی ارزشش به عنوان یک بتا از خاندان سلطنتی کاملور طرد شده است. حالا سال‌هاست که دور از برادران آلفا و مادر پلیدش زندگی میکند. اما طولی نمیکشد که پای شاهزاده دوباره به دربار باز میشود. سانیا، ملکه‌ی زیبا ولی نادان کاملور نقشه‌ی حمله به کاریستینیا در سر دارد و ناگریز، شاهزاده‌ی طرد شده را به عنوان فرمانده‌ی ارتشش بر میگزیند. 
          حالا، او در اسارت دروغ‌هاست و زمانی که با شاهدختی از کاریستینیا ملاقات میکند، همه چیز بدتر و حصار دروغ‌ها هر لحظه تنگ‌تر میشود...
          
          https://www.wattpad.com/story/284272862?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=sam_hanoul

Nabi14252

بکهیون با ذوق یه لبخند خرگوشی میزنه 
          چانیول میزنم زیر چونه اش میگه :
          +هیچوقت دیگه اینجوری نخند شاید دلت نخواد وقت و بی وقت لنگ بزنی.
          
          ______________________________________________
          
          -‏ذات آدما هیچوقت عوض نمیشه، اینقدر زور نزن ازش اونیو بسازی که خودت میخوای. هم نادرسته هم تلاشت بیهوده‌س.
          ____________________
          
          
          I think you'd like this story: "Gazelle" by Nabi14252 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/368217751?utm_source=android&utm_medium=mobi.mmdt.ottplus&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Nabi14252
          
          خوشحال میشم حمایت کنید :))

hopi-1-2-3-4-5-6-7

امم ببخشید که تو مسیج بوردت اومدم اما بخاطر اینکه این فیک ادامه پیدا کنه مجبورم منو ببخش تازه من فقط یه کی از ریدرای این فیک هستم لطفاً لطفاً کسایی که میخوان این فیک رو بخونن یک زره ووت بدن و یزره کامنت بزارن لطفاً https://www.wattpad.com/story/361117853?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=user69599788