kimbora_m

هیچ انگیزه ای برای ادامه دادن ندارم
          	یکی بیاد باسنمو جمع کنه
          	کمک

rossefid

@kimbora_m بدو بدو پارت بعدو آپ کن 
          	  من منتظرم دلم میخواد زودتر بفهمم تهیونگ چیکار کرده
Reply

silver__pen

سلام وقت بخیر ببخشید که بی اجازه وارد مسیج بردت شدم ♡
          اگه از فیکشنای کلاسیک و هیجانی ویکوک خوشت میاد ممنون میشم یه سری به فیکشنم بزنی و ازش حمایت کنی♡>
          
          _اینکه عاشق پدرخوانده ام باشم مثل موجیه که به ساحل میرسه اما نابود میشه
          https://www.wattpad.com/story/371536904?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=silver__pen

Seti656700

-تکیه داد به دیوار سرد اتاقش
          زانوهاش و بغل کرد
           یه قطره اشک از چشماش چکید؛)
          آهنگ غمگین زیادی رو مخش بود 
          روش دوتا پتو بود ولی میلرزید
           از سرمای قلب یخ زدش . . .
          از شدت قلب درد چشماشو بسته بود
           که هیچ چیزی حس نکنه
           مدام زمزمه میکرد!
          چیزی نیس! اینم میگذره!
          عادت میکنی عادت میکنی!
          عادت میکنی!!!!!
          
          I think you'd like this story: "Bay A"Vkook"" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370335533?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
          
          خوشحال میشم نگاهی بندازید :))

jkv_viktoriya

خب مثل اینکه اینا قراره توی یک اک دیگه اپ بشه
          اونم به طور کاملا متفاوت 
          هنوز نمیدونم قراره تو کدوم اکانت اپ کنم 
          ولی این وضعیت واقعا شخمیه