moonriver85

زندگی..
          یه واژه ی ساده اما پر معنا‌.‌.
          زندگی،برای یکسری میتونه به قشنگی بهشت و به شیرینی عسل باشه..
          ولی برای یکسری دیگه می‌تونه به زشتی جهنم و تلخی قهوه باشه!
          چیزی که دردناکه اینه که اکثرا آدم های ظالم و خطا کار یه زندگی شیرین و زیبا دارند..
          و این توانایی رو دارند که زندگی دیگران رو زشت و تلخ کنند..
          این آدم ها بدترین موجودات روی کره ی زمین هستند و باید تا وقتی که زنده هستند،عذاب بکشند..
          دقیقا همونطور که من عذاب کشیدم،حتی بدتر!
          https://www.wattpad.com/story/388942213?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

اما پسر شدم که تورا آرزو کنم!
          عاشقانه ای در دل تاریخ..
          در میان جنگ و نفرت و خمپاره تنها واژه ای که با تموم این ها غریبست،واژه ی عشقه..!
          عشق،با نفرت و جنگ غریبست‌..
          چون ما طبیعتا نمی‌تونیم با کسی که عاشقشیم جنگی داشته باشیم..
          جنگ اول من با دلم بود..!
          وقتی که غرق اون چشم های اقیانوسی و پر از رازت شدم..
          و عاقبت خودم رو توی همون چشم ها گم کردم!
          و دل باختم به نگاهی که باهاش خو میگرفتم..
          و برام آشنا بود..
          انقدر غرق عشقت شدم که فراموش کردم..
          باهات خداحافظی کنم!:)
          https://www.wattpad.com/story/388907655?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

this_is_dpr_bt21

کیم جنی 25 ساله متولد شده در انگلستان و ساکن کره؛ در رشته بازیگری و تئاتر مشغول به کار بود و همین امروز اجرا داشت. 
          یک تای ابرویش را بالا انداخت. پس هنرمند بود. شغل دوم داشت. در یک بار ویتر بود. 
          بدون اینکه پرونده را ببندد، سرش را بلند و یه تای ابرویش را بالا داد و رو به یونگی گفت : 
          _ باید برم محل اجراش درسته ؟ 
          https://www.wattpad.com/story/384818175?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=this_is_dpr_bt21

moonriver85

زندگی..
          یه واژه ی ساده اما پر معنا‌.‌.
          زندگی،برای یکسری میتونه به قشنگی بهشت و به شیرینی عسل باشه..
          ولی برای یکسری دیگه می‌تونه به زشتی جهنم و تلخی قهوه باشه!
          چیزی که دردناکه اینه که اکثرا آدم های ظالم و خطا کار یه زندگی شیرین و زیبا دارند..
          و این توانایی رو دارند که زندگی دیگران رو زشت و تلخ کنند..
          این آدم ها بدترین موجودات روی کره ی زمین هستند و باید تا وقتی که زنده هستند،عذاب بکشند..
          دقیقا همونطور که من عذاب کشیدم،حتی بدتر!
          https://www.wattpad.com/story/388516250?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

گاهی خدا وقتی تو‌ تاریک ترین و بدترین حالات زندگیت هستی،یه آدم رو مثل یه نور تو دل تاریکی و مثل یه معجزه وارد زندگیمون می‌کنه..
          که از این تاریکی و سیاهی نجاتمون‌ بده..
          برای من این آدم حکم "سانشاین" رو داره..
          یعنی درست مثل یه خورشید درخشان بهمون میتابه و بهمون نور میده..
          و بهمون کمک میکنه ماهم درست مثل خودش بدرخشیم..
          این آدم،درست مثل یه فرشته ی نجات وارد زندگیمون میشه و بدون در نظر گرفتن عیب و نقص هامون یا اینکه اصلا ما آدم خوبی هستیم یا بد،ما رو نجات میده و بهمون عشق میده..
          من تو تاریک‌ ترین و بدترین روزهای زندگیم،اون رو پیدا کردم..
          خورشید درخشان من..!
          https://www.wattpad.com/story/387007593?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

نجات یا تباهی؟
          عشق یا هوس؟
          این،سوال اکثر آدماست..
          اگر وقتی که عاشق میشیم،فقط و فقط به این رسیدنه فکر کنیم و روزای قشنگی که قراره همراهش تجربه کنیم..
          و اصلا به اینکه اون چطور آدمیه و این روزای قشنگمون باهاش کوتاه مدته یا بلندمدت..
          یا اصلا اون راست میگه یا دروغ..
          یا اگه باهاش باشیم و همراهیش کنیم،در واقع خودمون رو نجات دادیم یا برعکس خودمون رو به تباهی کشیدیم فکر نکنیم‌..
          دقیقا اونجاست که ما همه چیز رو باختیم و در واقع بازنده ی اصلی خودمونیم..
          و یه خیانت بزرگ در حق خودمون کردیم..
          عشق،چیزیه که چشمامونو کور میکنه و عقلمون رو پاک از کار میندازه..
          چشمامون رو وقتی کور میکنه،کاری میکنه که ما عیب و نقص های طرفمون رو نبینیم..
          و حتی اگر هزار و یک عیب داشته باشه،ما هیچکدوم رو نمی‌بینیم و فقط خوبی هاشو می‌بینیم..
          وقتی هم که عقلمون رو از کار انداخت،ما نمی‌تونیم تصمیم درستی بگیریم و حتی نمی‌تونیم درست فکر کنیم..
          و تازه وقتی که از چشممون افتاد،عیب و نقص هاش به چشممون میاد و می فهمیم چقدر ادم مزخرفی بوده..
          پس،به نفعمونه که درست عاشق بشیم..
          و درست انتخاب کنیم..
          
          https://www.wattpad.com/story/386793926?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

firoo_sunshine

خلاصه ی فیکشن:
           من جنی شاهدخت هفتم گوریو، مادرم یه گیسانگ از سلسله ی هانه... اون صیغه ی مورد علاقه ی پادشاهه اما منو برادر تنیم مجبور بودیم واژه ی نامشروع رو تمام عمر با خودمون بکشیم! برای فرار از ازدواج با پسر عموم به سرزمینهان رفتم و اونجا با شاهزاده های هان آشنا شدم...
          
          https://www.wattpad.com/story/376207159?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=firoo_sunshine

moonriver85

عدالت،کلمه ای به ظاهر ساده اما سخت!
          عدالت چیزیه که کل دنیا بر سرش جنگ دارند..
          و بیشترین چیزی که در حقش عدالت رعایت نمیشه،عدالت برای زنان هست..
          تمام ظلم ها ‌و بی‌عدالتی ها در حق زن هاهست..
          اما اگر یکی از همین زن ها که به حقوق برابر و حقوق زن ها باور داره،پا به دنیای عدالت بزاره و تموم تلاششو برای برقراری عدالت برای زن ها بکنه..اینجاست که تازه جنگ واقعی بر سر عدالت آغاز میشه!
          من،جنی کیم هستم..
          وکیل قاطع و شجاع دنیای عدالت..
          و یه دختری که با تموم سختی ها و دشواری ها میجنگه تا عدالت رو برای زن ها برگردونه..
          https://www.wattpad.com/story/386502415?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85

moonriver85

گلوریا،اسم یه تئاتر داخل مرکز شهره..
          این تئاتر،جزو بزرگترین تئاترهای شهر به حساب میره..
          که یه تیم از بچه های بازیگر داره..
          البته اکثرا از بچه های تازه کار و شکست خورده!
          تیم تئاتر مورد نظر ما داخل این فیک،شامل پنج نفر هست..
          جنی‌کیم،جونگکوک،مومو،بکهیون و جونگیون..
          که هرکدوم داستان های مختلف برای خودشون دارند..
          اگر میخوای با تئاتر گلوریا و اعضای اون آشنا بشی،خوشحال میشم همراهمون باشی^^
          https://www.wattpad.com/story/385805206?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=moonriver85