kook_Naghme_kook

اگه میشه یع سر به بوک من بزنید
          	https://www.wattpad.com/story/287744631

san_yas

Tis is the life of the fox... 
          
          گذشته‌ای دفن شده و خاطراتی پوسیده.
          مردی که تلاش می‌کنه خانواده‌ی جدیدش رو با چنگ و دندون نگه داره.
          آیا زندگی دست از سرِ کوه داستان برداشته و دیگه کاریش نداره؟
          این قطعا پایان ماجرا نیست وقتی قلب های تپنده برای اشخاص دیگه‌ای تپیدن رو یاد گرفتن. 
          
          داستانِ زندگی مستر فاکس رو دنبال کنید و با اعضای خانواده‌ای که از یک خون نیستن... 
          آشنا بشید.
          بندِ پوتین توانتون رو ببندید و زره های آهنین به تنِ قلب هاتون کنید.
          این داستان در پسِ جملات گلوله دارد_ 
          
          _ 
          
          https://www.wattpad.com/story/348117501?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger.web&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=san_yas&wp_originator=BeasxEmTygS4LSIkCtg51wbqtakMcLQBDY3ZVL1pI%2BlZPKdy9F%2FkcE04o%2FUoHD5gFLapbRDx3hzpNWNJFH2WZh05XPykQVJSEWn3ly7EEikqeZG0XXxgh6Q5g%2FCPFam1

Nellin9597

خلاصه :
          جونگکوک، پسر 19ساله ای که سال اخر دبیرستانه و عاشق نقاشی عه. روحیه حساس و شکننده ای داره!!
          از نظر خودش خدای بدشانسیه . طی اتفاقاتی خانوادش اونو طرد میکنن .
          اما چی میشه اگر اون با یه مرد سرد "همخونه"بشه!!!
          ولی یک‌ چیزی بگم یادتون بمونه :
          ‏"گاهی‌ وقتا بدشانسی‌ هامونم از سَر خوش‌ شانسی‌ هست"؛
          این رو بعدا متوجه‌اش می‌شیم.https://www.wattpad.com/story/302954238?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=vkookiot7&wp_originator=d1ERCw4W6hOEGcaR3iE%2FHl3tyeRGFFxgRquA0JGstzqWKNhrWHWflD5F2lIR5W66WUvGZp8wMZSLVfnDs90ukZ4rJCVGkB6uJQpNkZvY6192%2Bq%2ByFlvsdm%2B3igtbdR8s
           سلام لاو
          ما تازه شروع به نوشتن این بوک کردیم و از حمایتت بینهایت ممنونیم!
          سناریو خیلی جذابی داره و روش خیلی کار شده.
          مطمئنم که از خوندنش پشیمون نمیشی!
          یه سر بهش بزن امیدوارم لذت ببری

Felicitaviola

iii_bts

__completed__
          از زبان هانا :
          i purple you...
          یادمه اولین باری که این جملتو شنیدم کجا بودمو عکس العملم چی بود، به عنوان یه آرمی که هیچ وقت تصورشو نمی کرد تو رو از نزدیک ببینه طبیعی بود که با دیدن سخنرانیت توی یکی از پیجای اینستاگرام کلی ذوق کنه! من اون روزا فکر نمی کردم که الان اینجا باشم... کنار تو و توی یه مسیر!
          همیشه توی رویاهام تو و پسرا رو ملاقات می کردم، فن ساین و کنسرتاتونو میومدمو... همین! 
          شاید زیادی خوش شانس بودم ... نمی دونم.
          ولی تصمیم گرفتم داستانمونو بنویسم، در هر صورت من یه نویسنده ام دیگه! شاید برای بقیه جالب باشه ته داستان عشقی یه آیدول بی نهایت معروف و یه نویسنده قراره چجوری رقم بخوره!
          این اسمو روش گذاشتم چون این جملت بوی حمایت میده، خوبه که آدم بدونه همیشه و هر زمان برگرده و پشت سرشو نگاه کنه یکی هست که پا به پاش قدم بر میداره و مراقبشه... این جمله زیاد از حد شبیه زندگی من و توعه ، توی مسیرمون هر جا من کم آوردم تو منو کول کردی و هر جا که تو خسته شدی من عرق روی پیشونیتو پاک کردم...
          فکر کنم این برای یه مقدمه زیادی طولانی شد... در هر صورت امیدوارم بتونم اون جوری که باید و میخوام همه چیزو بنویسم.
          در آخر بذار اینو اضافه کنم:
          (کیم تهیونگ... ممبر بزرگترین بوی بند دنیا، از طرف خودمو تمام آرمی های دنیا میخوام بگم:
          _i purple you)
          https://www.wattpad.com/story/289325717?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=iii_asal&wp_originator=BX%2FizaoYOSV9vBO7lOxZEFnP%2FUjVxXPFr%2B8GsHrdd7xDeYq8r02jHFsD5706bjgm8SiknrL9eJ4ltr6VgL0FzPbUSXA5o5MdKCojEBaJf2jKJgnXYrvhPNP7FxIwWx9A