tea3_tea3

سلام
          امکانش هست یه سر به فیکشنم بزنید؟
          تازه کارم و نیاز به حمایتاتون دارم
          خب اگه کسی به پارتای فیکم وت و نظر نده یا اکانتمو فالو نکنه مجبورم از واتپد برم.. چون تمام انگیزمو اینجوری از دست می‌دم؛)
          https://www.wattpad.com/story/351839396?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=tea3_tea3&wp_originator=JiiAPCVVEDzNVZx6bLsq0Q5JTT%2BJBAeRepBTmNw68TyyI%2BrPusoFdtwWX0klU8XP57V53EhfUQHGmV80PDnCNkyvxg7s0vZbb0i%2BXF1cED7Fu2Zpi%2BL98BRXjDXan8Oh

SunkissedJeon

https://www.wattpad.com/story/328925510?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=SunkissedJeon&wp_originator=G5on1K4skux1xtLlMEyAj%2FfzbB2svcUPtodU8KZD8HdOuN36tdL%2FNeqohlu7C27r9mYKx%2Fm%2BtcnzEDYh7L1eQNWxl565Gr%2F0F53JULaN5EMAbhmSTOnEndRNO9yXT1Zv
          
            ☕
          
          “تهیونگ” یک دانش آموز ۱۷ ساله که عشق برایش ناشناخته است و برای اولین بار آن را تجربه می‌ کند ، او عاشق مردی میشود که...
          
          - با ژانر : مدرسه ای ، عاشقانه، درام، اسمات
          - به خوندنش دعوتت میکنم، سویتی☕
          

san_yas

سربازی که با اشتباهش تلاطمی به دریای سرنوشتش داد..
          مهره ای به ظاهر سوخته که در پی انتقامه..
          و برادرایی که از دل بی رحمی روزگار عشق و طلب میکنن..
          هیونر...چه کسی با این نقاب برای دشمنانش مرگ و به ارمغان میاره؟..
          در آخر، تو مسیر پر مخاطره ی سیاست کی برنده میشه؟...
          
          
          این فیک پر هیجان و هات رو از دست نده گلم
          
          https://www.wattpad.com/story/321929529?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=yasemeshki&wp_originator=9hg8%2FlmyFn%2FBEjDlnpad4jjJx%2FghHjRTFclMEqW%2Bbkqf8dLSmUMqM5WISjXflmU09bBuyJk5mu%2BQPqSfqERShtj3zUdKd7LqRfZnSq6GhtvTx8A8BWPJjumSrLTizu%2BZ

shailan_Butterfly_7

ato50600

سلام لاااووو
          پارت جدید اپ کردییی؟ چون برام باز نمیشهه
          *گریهههه

li_momo_il

@ato50600 سلام بیبی اره درحال ادیت پارت جدید بودم یه اما اشتباهی بجای سیو پابلیش کردم 
            تا شب پارت جدید رو میزارم
Contestar

farnwaz

iii_bts

از زبان هانا :
          i purple you...
          یادمه اولین باری که این جملتو شنیدم کجا بودمو عکس العملم چی بود، به عنوان یه آرمی که هیچ وقت تصورشو نمی کرد تو رو از نزدیک ببینه طبیعی بود که با دیدن سخنرانیت توی یکی از پیجای اینستاگرام کلی ذوق کنه! من اون روزا فکر نمی کردم که الان اینجا باشم... کنار تو و توی یه مسیر!
          همیشه توی رویاهام تو و پسرا رو ملاقات می کردم، فن ساین و کنسرتاتونو میومدمو... همین! 
          شاید زیادی خوش شانس بودم ... نمی دونم.
          ولی تصمیم گرفتم داستانمونو بنویسم، در هر صورت من یه نویسنده ام دیگه! شاید برای بقیه جالب باشه ته داستان عشقی یه آیدول بی نهایت معروف و یه نویسنده قراره چجوری رقم بخوره!
          این اسمو روش گذاشتم چون این جملت بوی حمایت میده، خوبه که آدم بدونه همیشه و هر زمان برگرده و پشت سرشو نگاه کنه یکی هست که پا به پاش قدم بر میداره و مراقبشه... این جمله زیاد از حد شبیه زندگی من و توعه ، توی مسیرمون هر جا من کم آوردم تو منو کول کردی و هر جا که تو خسته شدی من عرق روی پیشونیتو پاک کردم...
          
          https://www.wattpad.com/story/289325717?utm_source=android&utm_medium=com.miui.notes&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=iii_asal&wp_originator=Wib1R07IDrUa7hc4iKRgpyp4Ng37KNzndcwEx%2FjI%2FaMfo3teUYvdgtQV1kTqiPzHgTxKPeGh%2BF%2FgPua5VkgZUB3GQ2Va9DiC84XBtitHxb6NTOof8SpeelyPJsOEjhF7