دو نفری مینوشتیمش. بلک اسوان رو.
اون ایده میداد.من مینوشتم. همه چیز خوب بود. پارت به پارت مینوشتیم.
تا اینکه وسط راه،دستم رو رها کرد. داستان رو رها کرد.من رو با یه داستان نیمهتموم تنها گذاشت و حالا تمام بار این داستان به دوش منه.
اسمش رو پاک کردم.ایدهی داستان رو عوض کردم.تصمیم گرفتم پایانی به بلک بدم که به خودمون ندادم.
اینکه این راه دو نفره رو تنهایی طی کنم سخته.بهم حق بدید.
از همتون ممنونم اگه هنوز دارید بلک رو میخونید.
دوستتون دارم
قسمت جدید آلبالو براتون اومد؟
میدونم خیلی بدقولم. با این حال تمام سعیم رو میکنم تا حداقل یک پارت از بلک بنویسم. ممنون میشم به آلبالو هم عشق بورزید:(
یکم..نوشتنش سخته
میدونید،تا همین الانش هم،یکم سخت بود.
من بلک اسوان رو خیلی دوست دارم.فیکشنی بود که باهاش میخندیدیم،عصبانی میشدیم و بالا وپایین میپریدیم،خاژزات خیلی خوبی باهاش دارم.
دوتا نویسنده بودیم.دوتا دوست،همیار. ایدهها رو با هم شریک میشدیم و مینوشتیم
پس طبیعیه که دیگه نتونم تنهایی ادامهاش بدم.سخته و همینطور هم باقی میمونه.
این به معنی پاک کردنش نیست. فقط..نمیخوام شما رو چشم انتظار بذارم. حالا چه یک نفر، چه ده نفر. شما بلک رودوست داشتید و من هم شما رو دوست دارم. خیلی هم دوستتون دارم.
شاید یه روزی دوباره نوشتمش،اما درحال حاضر،توی موقعیتی نیستم که بتونم اونطور که دلم میخواد بهش بپردازم. پس اگه بخوام زورکی هم بنویسمش هیچ داستان خوبی از آب در نمیاد.
ممنونم که بلک رو خوندید،شاید در آینده بوکهای بیشتری بنویسم.اگه به قلمم علاقه داشتید،خوشحال میشم اونها رو هم مطالعه کنید.
مرسی:)
میدونم ایدهی خوبی نیست توی این وضعیت بخوام چنین کاری بکنم.اما دوتا فیکشن دارم که میخوام اینجا آپشون کنم. یکی زو فول پارت میذارم و دومی رو(برعکس بلک کامله و پاک نشده)هر هفته یه قسمت میذارم.
انتظاری برای حمایت ندارم و اگه دوست داشتید بخونید چون وضعیت رو درک میکنم و فقط نیازه اینجا باشن تا هم گم نشن هم بوک بیشتری داشته باشم:(