Mamacitascandy

سلام  (✷‿✷) 
          
          خیلی ببخشید که بدون اجازه وارد مسیج بوردت شدم، اگر این پیام برات مزاحمت ایجاد می‌کنه پاکش کن. فقط می‌خواستم پیشنهاد بدم که اگه یه داستان آروم و فلاف دوست داشتی؛ به "خاطراتِ ما" یه فرصت بدی و ستاره‌ها و کامنتات رو نصیبش کنی♥
          
          https://www.wattpad.com/story/345988089?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Niramwrites

kimiacherry

سلام*نمیتواند جلوی سیلاب اشک هایش را بگیرد* میخواستم بگم که اگه میشه*اشک هایش سرازیر میشود و عر زنان فریاد میکشد*ععععععععررررررر تطصعطخع اگه میتونی بیا و فف منو بخون درسته که الان موقع امتحاناست *با این حرف یاد ریدمان هاش میوفته و تنفسش برای چند ثانیه قطع میشه و بعد با صدای ضعیفی ادامه میده*لطفا هروقت تونستی بیا کتابمو بخون ووت کن کامنت بذار و قلب مرا مرحمی باش*وی با پی بردن به اینکه چقدر چرت و پرت سرهم کرده است سر به بیابان میگذارد و برای همیشه میرود*
          
          لاو یو -میا- :)