_ تا آخر ماندی؟
_ حتی بیشتر از آخر نیز، من آخر را هم آنقدر کش دادم، مثل یک طناب، آنقدر کشیدم، کشیدم که ناگهان خودش برید و چنان به زمین خوردم که تمام استخوان هایم شکست و تا مدت ها نتوانستم بلند شوم. و دردناکش این بود که حتی با استخوانهای شکسته و بر کف زمین نیز میخواستم طناب را به هم گره بزنم؛ اما دیگر نمیشد، دیگر بریده بود، دیگر به آخر رسیده بود...
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.