هعی لاو امیدوارم حالت خوب باشه
من یه نویسنده پیرم که بعد ۵ سال فعالیت تو واتپد اکانتم با ۷ بوک کامل از بین رفت اما ناامید نشدم و دوباره از صفر شروع کردم علاوه بر قبلی ها کلی کار جدید در راه دارم؛ ممنون میشم اگه دوست داشتی یه سر بزنی و حمایتم کنی ❤
یکی بود یکی نبود
در یک روز گرم تابستونی دختری بود که بدجور لری میخواست
پس شروع کرد به نوشتن ایدش
نوشتن پاراگراف اول کافی بود تا انتهای داستان مثل جادویی تو سرش نقش ببنده و عاشقش بشه
عاشق داستانی بشه که از عشقی در سالهای خیلی دور نوشته میشه
از عشقی افسانه ای
عشقی عجیب در انگلیس قرن ۱۸۰۰ و اتفاقات خواندنی (*_*)
حالا اون دختر اینجاست تا بوکش رو بهت هدیه بده و امیدواره که ازش خوشت بیاد زیبا ❤️
https://www.wattpad.com/story/313585352?
اد کردنش به ریدینگ لیستت بزرگترین کاریه که میتونی برای دیده شدنش بکنی ^_^
ممنون❤️