maedeh1

شاید برای بهتر شدن فقط باید به نوشتن برگردم؟
          	البته اینطوری نیست که قبلا فندوم عوض نکرده باشم، داستان می‌نوشتم قبلا بعد بخاطر واندایرکشن تبدیل شون کردم به فن فیک. بعد از اکسو نوشتم و طولانی تر از همه از بنگتن... اما الان دیگه آرمی نیستم با اینکه هنوز بنگتن رو دوست دارم الان تو فندوم دیگه ای هستم... سردرگمم. دلم نوشتن میخواد اما دست و دلم به نوشتن برای کیپاپ نمیره. کشی اینجا گنشین بازی می‌کنه؟ اگر فیکشن از گنشین بنویسم می‌خونید؟

Nnothing___

اگه از گنشین بنویسی چندتا اکانت میزنم از فیکت حمایت میکنم
Reply

Nnothing___

@MaryCB6104 هیثم و کاوههه
Reply

Nnothing___

@maedeh1 واییییی تروخدا از گنشین بنویسسس
Reply

PAMatthiasRK

رد های کبودی و چنگ روی بدن عزیز کرده‌اش عجیب تو ذوق می‌زد. درد فشرده شدن قلبش اونقدری بود که اخم غلیظی بین ابروهاش بنشونه.
          - مثل زمانی صدام کردی که بی پناه بودی پسره من... چیشد... یعنی من خوب مراقبت نبودم؟!
          https://www.wattpad.com/story/385298233?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=share_reading&wp_page=reading_part_end&wp_uname=PAMatthiasRK
          
          برای علاقه مندانی کاپل های #یونمین #نامجین #کوکوی در ژانر های جنایی پلیسی و اصمــ‌ـات.
          
          با عرض پوزش برای پیام گذاشتن در مسیج بوردت زیبا.

Anima_animos

نقطه شروع داستان ما دقیقا مشخص نیست!
          من پرت شدم داخل تاریکی که باریکه نوری که ازش ساطع میشد نشون دهنده یه <عشق >بود
          و البته منبع اون باریکه نور....
          تابو های اطرافیان من بود که تبدیل شد به عقده،
          تبدیل شد به یک حس!
          و حالا کوک من دست تو رو ول نمیکنم
          مشکل نیست تهیونگ بخواب!
          من تو سیاهچاله ناخودآگاه ات هم باهات هستم 
          من <سایه> توام 
          ولی الان همراه باهم داریم تو تاریکی آرومی زندگی می‌کنیم
          این تاریکی با وجود الگوهای کهنی که دیگران داخلش شکل دادن قشنگه ...
          چون سرچشمش قشنگه نه خط های ریز و درشتی که باعث شکل گیری این عشق شد!
          پس بیا غرق شیم تو ابن تاريکی تا لحظه کشیده شدن تو سیاهچاله!https://www.wattpad.com/story/376428619?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Anima_animos

VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          من تازه کارم رو توی واتپد شروع کردم و خوشحال میشم اگر دوست داشتید یه سر به فیکم بزنید..
          
          داستان جونگ کوک پنج ساله ای که  توی یتیم خونه رها میشه بی خبر از سرنوشت پر تلاتمی که در انتظارشه و حالا با بیست ساله شدنش و رهایی از اون جهنم به دنبال راهی برای تغییر زندگیشه اما چی میشه اگر این بین با افرادی اشنا بشه که ادعاهای عجیبی نسبت به اون دارن ؟ 
          چی میشه اگر هیچ چیز جوری که اون فکر میکرد نباشه ؟
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri

Seti656700

کیم تهیونگ پسری بیست و چهارساله که عاشق برادر ناتنی خودش میشه و وقتی جونگکوک متوجه احساسات عمیق تهیونگ  میشه اون هر بار به شدت پس میزنه مهم نیست اون مرد چند بار می‌شکنه و چه زجری تحمل می‌کنه و بنظرتون چی میشه اگر توی تصادف تهیونگ وارد بدن معشوق جونگکوک بشه ؟ می تونه از اون همه اتفاق جون سالم به در ببره ؟ می تونه به بدن خودش برگرده ؟
          و کلی سوال دیگه....
          ------------------------------------------------
          -آدم نمی تونه از کسی که دوستش داره دست برداره ، یعنی اگر خودشم بخواد دلش این اجازه رو بهش نمیده . واقعیتش اینکه شاید برای چند ساعت اعصبانی بشی ، اضحار بی تفاوتی کنی یا به خودت تلقین کنی که دیگه پیگیرش نیستی  و دست برداشتی ازش ، ولی این دل وامونده مگ دست برمیداره ازش ؟مگه این دل کنده میشه ؟هزار بار خودت رو راضی کن برات مهم نیست و بهش فکر نمیکنی ولی باز با ی بار شنیدن صداش یا رسیدن ی پیام ازش قلبت به تپش میوفته و می تونی صداش رو بشنوی . ولی وقتی ی نفر از ته دل دوست داشته باشی دیگه گذشتن ازش غیر ممکنه...
          ------------------------------------------------------I think you'd like this story: "My Gazelle ٫Vkook٫" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/374891388?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
          
          خوشحال میشم نگاهی بندازید :))

jeunteakook

هاییی 
          خوشحال میشم یه سر بزنید 
          بوسسس
          
          تهیونگ با یه مرد پولدار خوشتیپ و رده بالا توی کره ازدواج میکنه و از نظر بقیه  مجبوره زندگی خوبی داشته باشه چون میتونه هر چی میخواد داشته باشه و از لحاظ معنوی زندگی عالی ای داشته باشه  ، اما نمیتونه چون شوهرش جوری رفتار میکنه که انگار پدر و مادرشو نکشته.و تهیونگ میخواد از اون مرد که به اصطلاح شوهرشه. انتقام بگیره.
          
          " جونگ کوک میکشمت " تهیونگ زیر لب زمزمه کرد.
          
          چی میشه اگه تهیونگ عاشق شوهرش بشه؟
          آیا واقعا ازش انتقام میگیره یا میبخشتش و فراموشش میکنه؟
          
          
          
          
          
          
          https://www.wattpad.com/story/374740404?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading_part_end&wp_uname=jeunteakook

Evil_Queens3

از یک چیز مطمئنم؛ شاید اسمش رو بذاری خود شیفتگی، اما من فقط برای مهارت های خودم و وقت شما ارزش قائلم. میدونم بچم قراره دلت رو ببره پس بهش سر بزن. دیدن اسم اکانتت توی جمعمون خوشحالم میکنه. بعد از خوندن این فیک حس های زیادی سراغت میاد اما قطعا پشیمونی یکی از اونا نیست!
          I think you'd like this story: " " by Evil_Queens3 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/373528674?utm_source=android&utm_medium=org.thunderdog.challegram&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Evil_Queens3