سلام سلام
مون صحبت میکنه
مرسی که منتظر پارت جدید موندین و ببخشید که خیلی طول کشید❤
ولی اینجام که خبر بدم پارت جدید دنیای مخفی شنبه شب براتون آپلود میشه
مرسی از نگاه های خوشگلتون و اینکه همراهمین ❤
فالوور هام به ۱۰۰ نفر رسید خوش اومدین عزیزای دلم
اگر نظری درباره ادامه ی داستان دارین بگین خوشحال میشم بشنوم
کیم تهیونگ و جىٔون جونگکوک تو سن کودکی متهم به قتل عمد میشن و بخاطر اینکه به سن قانونی نرسیدن وارد موسس اصلاح و تربیت که فرقی با زندان یا تیمارستان نداره میشن و چی میشه اونجا همدیگر ملاقات کنن ؟
-------------------------
تکیه داد به دیوار سرد اتاقش
زانوهاش و بغل کرد
یه قطره اشک از چشماش چکید؛)
آهنگ غمگین زیادی رو مخش بود
روش دوتا پتو بود ولی میلرزید
از سرمای قلب یخ زدش . . .
از شدت قلب درد چشماشو بسته بود
که هیچ چیزی حس نکنه
مدام زمزمه میکرد!
چیزی نیس! اینم میگذره!
عادت میکنی عادت میکنی!
عادت میکنی!!!
I think you'd like this story: "Boy A"Vkook"" by Seti656700 on Wattpad https://www.wattpad.com/story/370335533?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Seti656700
خوشحال میشم نگاهی بندازید :)
نمیدونم چرا اما دلم خواست ی جایی امشب رو ... امروز رو ماندگار کنم
و چه جایی بهتر از جایی که هیچکس من رو نمیشناسه ...
امروز روزی بود که باید یادم بمونه
دهم اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۳
روزی که شاید تمام مسیر زندگی من رو عوض میکنه
روزی که ساعتها توی تنهایی و خلوتی ماشین با صدای بلند گریه کردم و بعد از پاک کردن اشکهام با لبخند وارد خونه شدم.
گریه هایی که شاید سالها بود گمشون کرده بودم.
حالا...
یک آینده ی جدید؟
روزهای عجیب
معجزه های محشری توی راهه و من آرامم....
#moon