majid1999n

و باز هم شب شدو من از خود بی خود شدم ... و دقیقا نمیدانم بیماریم چیست.......!!!
          	و باز هم تنها نشسته ام و هیچ دل گرمی ندارم
          	و امشب بوی در خانه پیچیده است که تمام وجودم دوست دارد ان را حس کند 
          	
          	
          	از دست این خاطره ها ی تلخ که ادمو داغون میکنند   امشب  دلم میخواهد با خدا جمع شوم تقسیم بر درد شوم ضرب در مرگ شوم 

majid1999n

و باز هم شب شدو من از خود بی خود شدم ... و دقیقا نمیدانم بیماریم چیست.......!!!
          و باز هم تنها نشسته ام و هیچ دل گرمی ندارم
          و امشب بوی در خانه پیچیده است که تمام وجودم دوست دارد ان را حس کند 
          
          
          از دست این خاطره ها ی تلخ که ادمو داغون میکنند   امشب  دلم میخواهد با خدا جمع شوم تقسیم بر درد شوم ضرب در مرگ شوم 

majid1999n

داستان آدمک (داستان امثال خودمون) رو تازه نوشتم و اپدیتکردم خوشحال میشم بخونید, و نظر بدید 

majid1999n

 خب کاری جز زل زدن به دیوار نیس ... یه بار به مرگ نزدیک شدم اگه دکترا نتونن از خواب بیدارم کنن ممنون میشم ازشون :))
Reply