masiha17

ایلیام:)خیلی دوست دارم میدونی مگه نه؟...

masiha17

خدایا منو بکش
          امروز رفتم عطاری عرق خارخاسک بگیرم 
          بعد یلحظه هول شدم ...بجای اینکه بهش بگم بی‌زحمت یه عرق خارخاسک بدین گفتم بی‌زحمت یه عرق خارکسه هم بدین:)
          خیلی غصه خوردم:))نمیدوم چرا انقد بدبختم

masiha17

@azin2013
            بشدت غمگینممم
Reply

azin2013

@masiha17 
            تصورت اون لحظه ಥ‿ಥ 
            میدونی نمیخوام جای تو باشم ಠ_ಠ 
Reply

masiha17

خدایاااا تعطیل شه این هفتهههه من بشینم لا کتابا رو باز کنم نه اینکه شب امتحان کتابا لامو باز کنن

masiha17

بارون بیااااا 
          نمیای؟
          نیاااا مادرقحبهههههه

masiha17

@azin2013
            عررررر خدااا
            اشک-
            دلم خواستتتتت
Reply

azin2013

@masiha17 
            دلت نخواد ما پریروز بارون دیدیم ಥ‿ಥ 
            
            خیــــــــلـــــــــــــی خــــــــــوب بــــــــود (◍•ᴗ•◍) ❤ 
Reply

masiha17

خونه‌ی ما دوره دوره ...
          خونه‌ی ما ست اونور اب ...
          اونور موج های بی‌تاب...
          پشت جنگل های سروِ...
          توی رویاس..توی خوابه 
          پشت اقیانوس آبی...
          خونه‌ی ما پشت ابراست
          اونور دلتنگی ماست...
          ته جاده های خیس 
          پشت بارون پشت دریاست
          خونه‌ی ما قصه داره...
          پشت خنده های گرمش ادمای خسته داره 
          خونه‌ی ما شادی داره :)توی حوضاش ماهی داره..کوچه هاش توپ بازی داره ..گربه های نازی داره ...
          رو‌دیواراش عکسای قدیمی ..عکس بازی توی ایون ،لب دریا تو تابستون
          عکس اون روز زیر بارون با یه بغض و یه چمدون
          رفتن از پیش ادمای نازنینو و مهربون ...
          خونه‌ی ما دوره دوره ...

masiha17

امروز تو محوطه دانشگاه دوتا پسر افتاده بودن دنبالم ..آشکار داشتن تعقیبم میکردن 
          منم که رنگم پریده بود ،پا تند میکردم تا گمم کنن ،اخرش هم من هم اونا خسته شدن از راه رفتن 
          یکیشون پا تند کرد اومد سمتم ،منم با صدای خفه گفتم چیکار دارین اقا؟
          اون یکی پسره هم رنگ به رو نداشت اینم سرخ و سفید شد ..اصن پشمام ریخته بود ...اومد جلو گفت اگه میشه شماره پدرتونو بدین ..قصد مزاحمت ندارم امرم خیره ..خوشم اومده ازتون ..حالا من با یه نگاه وات دفاکککک ،اصن حالم خیلی بد بود ،اژ دهنم در رفت گفتم سیکتیر 
          رنگ به رخش نموند ..گفت اصلا به ظاهرتون نمی‌خورد اینطور خانوم بیشخصیتی باشین 
          وایییی جرررر خوردم 
          هم استرس شدید داشتم هم خندم میومد ...کثافتای بیشرف اعصابمو خرد کردن ...تا مرض بیهوشی رفتم 
          اونا هم دمشونو گذاشتن رو کولشون رفتن :/

hunexe

چه بد در رفت
Reply

masiha17

@mahrbi
            حاجی واقعا یهو از دهنم در رفت ...خیلی پشیمون شدم ...واقعا خجالت کشیدم بعد حرفی که زدم آخرش فهمیدم از بچه های کلاس همین دکترای جغرافیا داره 
            تازه هم رشته ایمههههه قراره بعدا چشم تو چش شم باهاش وای
Reply

mahrbi

@masiha17 :)))))))))))سیکتیر؟
Reply