سلام دوست من
امیدوارم تو این روزای کرونایی حال خودت و خانواده ات خوب باشه :)
من دارم یه رمان عاشقانه/ایرانی مینویسم و خیلی خوشحال میشم اگه یه سری بهش بزنی.
تو این روزا همه مون یه گرفتاری ای داریم و میایم توی واتپد تا برای یه مدت خیلی کوتاهی هم که شده، بی خیال شون بشیم... واسه همین داستانی که نوشتم اونقدری پیچیده نیست که ما رو قاطی گرفتاری های یکی دیگه کنه!
و همونطوریه که بیشتریا میخوان... برای دقایق کوتاهی هم که شده جدا از ناراحتی ها...
داستان از دید اول شخص، و به صورت کتابی روایت میشه ولی گفت و گو هاشون محاوره ایه...
یه کوچولو و در حد معمول هم صحنه داره.
فنفیک نیست و تک تک لحظاتش از ذهن خودم بیرون اومده.
خوشحال میشم به ریدر های دوست داشتنیم بپیوندی ♡
https://www.wattpad.com/story/242360527
مردی که در اتفاق های گذشته ی خود مانده و قصد بیرون آمدن نداره و در همین حال دختری وارد میشود که مرد را بیشتر به گذشتش وصل میکند ، امیدِ داستان ما امیدوار است که بتواند انتقامشو از گذشته بگیرد اما هنگامی که وقت انتقام میرسد ..
عزیزانم خلاصه ی رمان شکلات داغ و گذاشتم واستون ، رمانی سرتاسر هیجان ، عشق ، غم ، خشم و طنازی ، که از خوندنش سیر نمیشین و مطمئنم لذت میبرین ❤
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.